کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بومة
معنی
جغد , بوف
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بومة
لغتنامه دهخدا
بومة. [ م َ ](ع اِ) جغد. بوم . مذکر و مؤنث در هر دو یکسان است .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به بوم شود.
-
بومة
دیکشنری عربی به فارسی
جغد , بوف
-
واژههای مشابه
-
بومه
لغتنامه دهخدا
بومه . [ م َ ] (اِ) برق و آتشی که از سم اسب خیزد. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ).
-
بومه
لغتنامه دهخدا
بومه . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شش ده قره بلاغ است که در بخش مرکزی شهرستان فسا واقع است . و 366 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
تل بومه
لغتنامه دهخدا
تل بومه . [ ت َ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کفتر چند بومه
لهجه و گویش تهرانی
کسی که به چند چیز عادت کرده وبین آنها مردد است
-
جستوجو در متن
-
boomah
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بومه
-
جغد
دیکشنری فارسی به عربی
بومة
-
بوف
دیکشنری فارسی به عربی
بومة
-
حنمة
لغتنامه دهخدا
حنمة. [ ح َ ن َ م َ ] (ع اِ) بومه . (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است . ج ِ حَنَم . (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده ان...
-
شش ده قره بلاغ
لغتنامه دهخدا
شش ده قره بلاغ . [ ش ِ دِه ْ ق َ رَ ب ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش مرکزی شهرستان فسا. حدود - شمال : دهستانهای ایج و حومه ٔ اسطهبانات . جنوب : دهستانهای فسارود و شیب کوه . خاور: دهستان ایج . باختر: دهستان نوبندگان . این دهستان در شمال...
-
بوم
لغتنامه دهخدا
بوم . (ع اِ) جغد و آن پرنده ای است که به نحوست اشتهار دارد. و بعضی گویند بوم پرنده ای است از جنس جغد، لیکن بسیار بزرگ و سر و گوش و چشمهای او بگربه میماند و شبها شکار کند و روزها پرواز نتواند کرد مگر چند قدمی . و بعضی گویند به این معنی ، عربی است . (ب...
-
برق
لغتنامه دهخدا
برق . [ ب َ ] (ع اِ) ابرنجک . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ). روشنیی که آنرا بفارسی درخش گویند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آتشک . (برهان ). آتشه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آذرخش . آذرگشسب . برخ . بخنوه . (ناظم الاطباء). آذرخش . (منتهی الارب ). ارتجک . بومه ....