کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بومادران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بومادران
/bumādarān/
معنی
گیاهی خودرو، با شاخههای باریک، برگهای ریز بریده، و گلهای سفید یا زرد چتری، که مصرف دارویی دارد؛ برتاشک؛ علف هزاربرگ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بومادران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بویمادران، بوماران› (زیستشناسی) bumādarān گیاهی خودرو، با شاخههای باریک، برگهای ریز بریده، و گلهای سفید یا زرد چتری، که مصرف دارویی دارد؛ برتاشک؛ علف هزاربرگ.
-
بومادران
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِمر.) گیاهی از تیرة مرکبان دارای ساقه های بلند و برگ های بسیار بریده و گل های خوشه ای مرکب . ارتفاعش تا 70 سانتی متر می رسد. رنگ گل هایش سفید یا صورتی و گلبرگ هایش ریز و خوشبوست ، علف هزار برگ ، زهرة القندیل .
-
بومادران
لغتنامه دهخدا
بومادران . [ دَ ] (اِ مرکب ) نام گیاهی است مایل به کمودت و تیزی و گل کبودی دارد و بعربی ، قیصوم خوانند. (برهان ). همان برنجاسب است که گلش کبود و مایل به کمودت و تیزبوی است . (رشیدی ) (جهانگیری ). گلی است بویا که برنجاسب است و بومادران مخفف آن است . (...
-
بومادران
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: golzard طاری: golpâtâwǰa طامه ای: bumâdarun طرقی: bumâdarun کشه ای: golzard نطنزی: kowša
-
جستوجو در متن
-
yarrow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یارو، بومادران، بومادران هزار برگ
-
برتاشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برتراسک› (زیستشناسی) [قدیمی] bartāšak = بومادران
-
بوماران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bumārān = بومادران
-
قیصوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَیصوم] (زیستشناسی) [قدیمی] qeysum = بومادران
-
beefsteak plant
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گیاه بومادران
-
milfoils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرغ دریایی، بومادران هزار برگ، هزار برگ
-
فاخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) fāxur نوعی گیاه خوشبو؛ ریحانالشیوخ؛ برنجاسف؛ بومادران.
-
ژابیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: žābiz) نام گیاهی و دارویی گیاهی که به بومادران (بوی مادران) معروف است.
-
بوی مادران
لغتنامه دهخدا
بوی مادران . [ دَ ] (اِمرکب ) رجوع به بومادران و بومدران و برنجاسف شود.
-
آبژ
لغتنامه دهخدا
آبژ. [ ب ِ ] (اِ)سرشک آتش . || نام گیاهی که آن را بومادران گویند. (شمس اللغات ). و رجوع به آبید و آبیز شود.