کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بول الابل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بول الابل
لغتنامه دهخدا
بول الابل . [ ب َ لُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی است . (ناظم الاطباء). || قرصی است که از صن الوبر و بول شتر ترتیب دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 292 شود.
-
واژههای مشابه
-
ترازی بول
لغتنامه دهخدا
ترازی بول . [ تْرا / ت ِ] (اِخ ) ژنرال آتنی که سی تن از حکام خودسر آتن را برانداخت و رژیم دمکراسی را در آتن برقرار ساخت و در سال 388 ق .م . کشته شد.
-
تراسی بول
لغتنامه دهخدا
تراسی بول . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) از بزرگان آتن در دوران اسکندر مقدونی و طرفدار ایرانیها بود.رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1271 و ترازی بول و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بول العجوز
لغتنامه دهخدا
بول العجوز. [ ب َ لُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) شیر. (ناظم الاطباء).
-
آلِ بولَ
لهجه و گویش گنابادی
ale bola در گویش گنابادی مترداف آلا بولا میباشد و به معنی درهم برهم ، تار و مار ،شفته و مشوش ، به هم ریخته ، غالبا به چشمی اطلاق می شود که تار و مار می بیند.
-
بول داگ
دیکشنری فارسی به عربی
بولدوغ
-
بول و غایط
لهجه و گویش تهرانی
نجاسات/مردم دون
-
قول و بول
فرهنگ گنجواژه
حرف بی اساس.قول و بولش یکی است
-
بول و غایط
فرهنگ گنجواژه
فضولات.
-
قول و بول یکی بودن
لهجه و گویش تهرانی
بدقول بودن
-
جستوجو در متن
-
لسان الابل
لغتنامه دهخدا
لسان الابل . [ ل ِ نُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) حکیم مؤمن گوید: غیر رعی الابل است . نباتش مابین گیاه و درخت و پرشاخ و پراکنده و مربع و مایل بسفیدی و برگش شبیه به برگ به و از آن درازتر و عرضش کمتر و با زغب نرمی سفید و ثقیل الرائحة مایل بخوبی و ثمرش زر...
-
تقطیر
لغتنامه دهخدا
تقطیر. [ ت َ ] (ع مص ) چکانیدن . (زوزنی ) (دهار). چکانیدن و قطره قطره چکانیدن . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). استقطار آب دارو با قرع وانبیق . (از اقرب الموارد). قطره قطره چکیدن آب و جز آن و به اصطلاح کیمیا جدا کردن به اعانت حرارت مواد فرار...
-
زخ
لغتنامه دهخدا
زخ . [ زَخ خ ] (ع مص ) این کلمه ریشه ای است صحیح که معنی دور افکندن و چیزی را از خود جدا کردن دهد. (از مقاییس اللغة ج 3 ص 7). معنی اصلی این ماده دفع و افکندن است . (از متن اللغة). دفع. (الدرالنثیر سیوطی ). ابن درید گوید: هر گونه دفع را زخ گویند. (از ...