کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بول
/bo[w]l/
معنی
= ادرار
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادرار، پیشاب، شاش، گمیز، نجاست ≠ غایط
دیکشنری
piss, urine
-
جستوجوی دقیق
-
بول
واژگان مترادف و متضاد
ادرار، پیشاب، شاش، گمیز، نجاست ≠ غایط
-
بول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بَول] bo[w]l = ادرار
-
بول
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) پیشاب ، ادرار، شاش .
-
بول
لغتنامه دهخدا
بول . [ ب َ ] (ع اِ) کمیز. ج ، ابوال . (منتهی الارب ). آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود. ج ، ابوال . (از اقرب الموارد). شاش . و فارسیان با لفظ کردن بمعنی شاشیدن استعمال نمایند. (آنندراج ). کمیز و شاش . ج ، ابوال .(مهذب...
-
بول
لغتنامه دهخدا
بول . [ ب َ ] (ع مص ) کمیز انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کمیز انداختن و شاش کردن . (ناظم الاطباء). کمیز انداختن و شاشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || جاری شدن آب و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شکافته شدن . (آنندر...
-
بول
دیکشنری عربی به فارسی
پيشاب , ادرار , زهر اب , بول , شاش
-
بول
دیکشنری فارسی به عربی
بول
-
واژههای مشابه
-
ترازی بول
لغتنامه دهخدا
ترازی بول . [ تْرا / ت ِ] (اِخ ) ژنرال آتنی که سی تن از حکام خودسر آتن را برانداخت و رژیم دمکراسی را در آتن برقرار ساخت و در سال 388 ق .م . کشته شد.
-
تراسی بول
لغتنامه دهخدا
تراسی بول . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) از بزرگان آتن در دوران اسکندر مقدونی و طرفدار ایرانیها بود.رجوع به تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1271 و ترازی بول و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
بول الابل
لغتنامه دهخدا
بول الابل . [ ب َ لُل ْ اِ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) نام گیاهی است . (ناظم الاطباء). || قرصی است که از صن الوبر و بول شتر ترتیب دهند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 292 شود.
-
بول العجوز
لغتنامه دهخدا
بول العجوز. [ ب َ لُل ْ ع َ ] (ع اِ مرکب ) شیر. (ناظم الاطباء).
-
آلِ بولَ
لهجه و گویش گنابادی
ale bola در گویش گنابادی مترداف آلا بولا میباشد و به معنی درهم برهم ، تار و مار ،شفته و مشوش ، به هم ریخته ، غالبا به چشمی اطلاق می شود که تار و مار می بیند.
-
بول داگ
دیکشنری فارسی به عربی
بولدوغ
-
بول و غایط
لهجه و گویش تهرانی
نجاسات/مردم دون