کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوق
/buq/
معنی
۱. (موسیقی) آلت فلزی یا استخوانی میانتهی که با دهان در آن میدمند و صدا میکند؛ شیپور.
۲. [قدیمی] شاخ میانتهی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شیپور، صور، کرنا، نای، نفیر
فعل
بن گذشته: بوق زد
بن حال: بوق زن
دیکشنری
bugle, horn, megaphone, trumpet
-
جستوجوی دقیق
-
بوق
واژگان مترادف و متضاد
شیپور، صور، کرنا، نای، نفیر
-
بوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از لاتینی، جمع: اَبواق] ‹بوغ، برغو› buq ۱. (موسیقی) آلت فلزی یا استخوانی میانتهی که با دهان در آن میدمند و صدا میکند؛ شیپور.۲. [قدیمی] شاخ میانتهی.
-
ringback tone
بوق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] صدایی منقطع در گوشی تماسگیرنده که نشان میدهد تلفن مخاطب در حال زنگ خوردن است
-
بوق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - نای ، نای بزرگ . 2 - دستگاهی در وسایل نقلیه که با به صدا درآوردن آن به دیگران اخطار می دهند. 3 - نوعی از شیپور کوتاه که شکارچیان برای راندن شکار از محلی به محل دیگر به کار برند، نفیر. 4 - صدای ممتد یا مقطع سوت مانندی که از گوشی تلفن شنیده ...
-
بوق
لغتنامه دهخدا
بوق . (ع اِ) باطل و دروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به بوقه شود.
-
بوق
لغتنامه دهخدا
بوق . (ع اِ) سفیدمهره باشد و آن چیزی است که حمامها و آسیاها و هنگامه ها نوازند. (برهان ). نای است بزرگ که نوازند. ج ، ابواق و بیقان . نای مانندی که آسیابانان دمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المنجد). صور. (مهذب الاسماء). کرنای . (دهار)...
-
بوق
لغتنامه دهخدا
بوق . [ ب َ ] (ع مص ) بدی و خصومت آوردن . || رسیدن قوم را داهیه ٔ سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). داهیه به کسی رسیدن . (المصادر زوزنی ). || دزدیدن مال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ||...
-
بوق
لغتنامه دهخدا
بوق . [ ب ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ بوقة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بوق
لغتنامه دهخدا
بوق . [ بو / ب َ ] (ع ص ) کسی که پوشیدن راز نتواند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بوق
دیکشنری عربی به فارسی
شيپور , بوق , صداي شيپور , خال اتو , خال حکم , خال اتو بازي کردن , مغلوب ساختن پيشي جستن , ادم خوب , نيروي ذخيره ونهاني , کرنا , شيپورچي , شيپور زدن , شيپور بزرگ
-
بوق
دیکشنری فارسی به عربی
بوق , قرن
-
واژههای مشابه
-
بوق،تجارت بوق
لهجه و گویش تهرانی
معامله زیانبار و ساده لوحانه(بوق حمام که صدف بزرگ بوده)
-
dial tone
بوق آزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نشانک/ سیگنالی که مرکز تلفن ارسال میکند تا آمادگی خود را برای دریافت شمارۀ مورد نظر برخوان اعلام کند
-
prolonged blast, long blast
بوق بلند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] بوقی که بین چهار تا شش ثانیه طول بکشد