کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوعلی سینا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوعلی سینا
لغتنامه دهخدا
بوعلی سینا. [ ع َ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی سینا شود.
-
واژههای مشابه
-
حصار بوعلی
لغتنامه دهخدا
حصار بوعلی . [ ح ِ ع َ ] (اِخ ) نام قریه ای در شمیران طهران .
-
بوعلی دقاق
لغتنامه دهخدا
بوعلی دقاق . [ ع َ دَ ] (اِخ ) رجوع به ابوعلی حسن بن محمد شود.
-
کامرانیه و حصار بوعلی
لغتنامه دهخدا
کامرانیه و حصار بوعلی . [ نی ی ِ وَ ح ِ ع َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شمیران شهرستان تهران . واقع در سه هزارگزی خاور تجریش کنار راه شوسه ٔ تجریش به اراج . ناحیه ای است واقع در دامنه ٔ سردسیر دارای 162 تن سکنه میباشد. تاتی فارسی زبانند.از قنات و رود دا...
-
جستوجو در متن
-
سینا
واژهنامه آزاد
مرد عاقل و فرزانه از ریشه سئنا. در قدیم به خانواده های دانشمند، سینا می گفتند. مانند بوعلی سینا.
-
سینا
لغتنامه دهخدا
سینا. (اِخ ) نام پدر شیخ ابوعلی و بعضی گفته اند نام جدشیخ ابوعلی است و بعضی گویند لقب شیخ ابوعلی است . (برهان ). نام جد بوعلی . (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ).نام جد چهارم ابوعلی است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
اوکسامالی
لغتنامه دهخدا
اوکسامالی . [ ] (از یونانی ، اِ) اوکسوملی . سرکه است که با آب نمک درآمیخته شده باشد. (قانون بوعلی سینا، ادویه ٔ مفرده ص 247). و رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی شود.
-
نافخة
لغتنامه دهخدا
نافخة. [ف ِ خ َ ] (ع ص ) تأنیث نافخ . رجوع به نافخ شود. || باددار. نفخ آور : و یجب أن یترک [ المفتوق ] الاغذیة النافخة. (قانون بوعلی سینا)؛ صاحب فتق باید که از غذاهای باددار و نافخة بپرهیزد.
-
ابوالحسن عامری
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن عامری . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ م ِ ] (اِخ ) محمدبن یوسف عامری . یکی از فلاسفه ٔ خراسان شاگرد ابوزید بلخی و معاصر ابوعلی سینا. او سفری به بغداد کرد و بازگشت و پنج سال به ری در خدمت ابن عمید بزیست آنگاه بخراسان شد وبا ابوعلی بن سینا مکاتبه پیو...
-
جهاررک
لغتنامه دهخدا
جهاررک . [ ج َ هارْ،رَ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب چهاررگ : جهاررک ، عروق اربعه علی کل شفة منها زوج . (قانون بوعلی سینا کتاب اول ص 134). جهارک . (تذکره ٔ داود انطاکی ج 2 ص 152).
-
سوداوی
لغتنامه دهخدا
سوداوی . [ س َ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به سوداء : و قد یکون لخلط سوداوی و هو الاکثر و قد یکون لخلط بلغمی غلیظ. (قانون بوعلی سینا). و با تب ربع مردم از امراض سوداوی برهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
زمارةالراعی
لغتنامه دهخدا
زمارةالراعی . [ زَم ْ ما رَ تُرْ را ] (ع اِ مرکب ) آذان العنز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است که بدان مداوا کنند. (از اقرب الموارد): قیل انه یحل التهبج و جرب جالینوس ان سلاقته مفتت للحصاة الکلیته و قال قوم ینفع من قروح الامعاء و المقص و آلام ال...
-
خوز
لغتنامه دهخدا
خوز. [ ] (اِ) این کلمه در نوشته ٔ ابن بیطار و محمدبن زکریای رازی و ابن سینا بسیار آمده است و آنرا گاهی بصورت تذکیر چون «قال الخوز» و گاه بصورت تأنیث چون «قالت الخوز» آورده اند. شاید نام کتابی بوده بنام «فلاحةالخوزیه » مانند «فلاحةالرومیة»و «فلاحةالن...