کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوشن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوشن
/bovešn/
معنی
= بوش boveš
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] bovešn = بوش boveš
-
بوشن
لغتنامه دهخدا
بوشن . [ ب ُ / ب َ وِ ] (اِمص ) اسم مصدر ازبودن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بَوِش شود.
-
جستوجو در متن
-
توپ(ی)
لهجه و گویش تهرانی
بوشن،استوانه قفل
-
socket
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سوکت، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جا، خانه، گوده، جای شمع، کاسه چشم، در حدقه یا سرپیچ قرار دادن
-
sockets
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریز برق، پریز، حفره، کاسه، حدقه، بوشن، جا، خانه، گوده، جای شمع، کاسه چشم
-
اشن
لغتنامه دهخدا
اشن . [ اِ / -ِش ْ ] (پسوند) -ِشن . بمعنی «اِش » یا «ش » علامت اسم مصدر است که در برخی از لهجه ها به آخر مفرد امر ملحق شود و اسم مصدر سازد: کنشن . گوارشن . بوشن . گوشن .گزارشن (= گزارش ). جوارشن . و رجوع به اش و ش شود.
-
شن
لغتنامه دهخدا
شن . [ َ-ِش ْ ] (پسوند) پسوند اسم مصدر در پهلوی که در چند کلمه ٔ فارسی عیناً باقی مانده و در موارد دیگر تنها «ش » آن بجای مانده است و آن به دوم شخص امر حاضرمی پیوندد: کُنِشْن ، رَوِشْن ، بوِشْن ، دَهِشْن ، گوارِشْن . کلمه ٔ پاداشن از همین قبیل است با...
-
کون
لغتنامه دهخدا
کون . [ ک َ ] (ع اِمص ، اِ) هستی و وجود. (ناظم الاطباء). بود. هستی . وجود. (فرهنگ فارسی معین ). بوش . هستی . وجود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ... هزار سال خدای را سجده کرد، او را صالح نام کردند و همچنین بر هر آسمانی ... او را نامی کردند تا بر همه ک...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...
-
گوهر
لغتنامه دهخدا
گوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ شعوری ). سنگ قیمتی مثل الماس و لعل و مروارید و امثال آنها. (فرهنگ نظام...