کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوشاسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوشاسب
/bušāsb/
معنی
خواب؛ رؤیا؛ خواب خوش: ◻︎ نه در بیدار گفتم نه به بوشاسب / نگویم جز به پیش تخت گشتاسب (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: بوشاسب).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوشاسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: būsāsp] ‹بوشاسپ، بشاسب، پشاسپ، بوشپاس، گوشاسب› [قدیمی] bušāsb خواب؛ رؤیا؛ خواب خوش: ◻︎ نه در بیدار گفتم نه به بوشاسب / نگویم جز به پیش تخت گشتاسب (زراتشتبهرام: مجمعالفرس: بوشاسب).
-
بوشاسب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.)خواب دیدن ، رؤیا.بوشاسپ ، بشاسب ، بشاسپ و گوشاسب نیز گویند.
-
بوشاسب
لغتنامه دهخدا
بوشاسب . (اِ) خواب دیدن باشد و به عربی رؤیا خوانند. (برهان ). خواب دیدن . (ناظم الاطباء). بوشباس . بمعنی خواب دیدن باشد که آنرا بتازی رؤیا خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (جهانگیری ). و گوشاسب به کاف تازی نیز به این معنی در جواهرالحروف نوشته .(آن...
-
جستوجو در متن
-
بشاسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bošasb = بوشاسب
-
بوشپاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bušpāš = بوشاسب
-
یوشاسب
لغتنامه دهخدا
یوشاسب . (اِ) گوشاسب . بوشاسب . در بعضی فرهنگها به معنی بوشاسب ضبط شده است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به بوشاسب شود.
-
بوشاسپ
لغتنامه دهخدا
بوشاسپ . (اِ) رجوع به بوشاسب شود.
-
بشاسب
لغتنامه دهخدا
بشاسب . [ ب ُ ] (اِ) بشاسپ . گوشاسب . بوشاسب . مخفف بوشاسب است که خواب باشد و به عربی نوم خوانند. (برهان ). خواب که بوشاسب نیز گویند. (رشیدی ). بوشاسب و خواب . (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از هفت قلزم ) (از جهانگیری ). خواب بود.(سروری...
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ ِ ] (اِ) احتلام . (ناظم الاطباء). و آن مصحف گوشاسب (= بوشاسپ ) است . رجوع به گوشاسب و گوشاسپ و بوشاسب و بوشاسپ شود.
-
بوشباس
لغتنامه دهخدا
بوشباس . (اِ) بوشاسپ . (آنندراج ) : جهاندیده ٔ پیر اخترشناس بدوبازگفتم من این بوشباس . زراتشت بهرام (از آنندراج ).رجوع به بوشاسب شود.
-
احتلام
لغتنامه دهخدا
احتلام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خواب دیدن . بوشاسب . حُلُم . (زوزنی ). شیطانی شدن . بازی شیطانی . (ملخص اللغات حسن خطیب ). مباضعت در خواب . انزال درخواب . جنب شدن در خواب . || مطلق انزال .
-
رؤیا
لغتنامه دهخدا
رؤیا. [ رُءْ ] (ع اِ) خواب دیدن . (دهار) (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خواب که دیده شود. ج ، رُؤی ̍. (منتهی الارب ). آنچه در خواب بینند. ج ، رؤی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هرآنچه در خواب بینند. بخج...
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) نام یکی از اجداد رستم زال است و او پسر اترد باشد که از نبائر جمشید است . (جهانگیری ) (برهان ). معاصر فریدون بود. ترکستان و خطا را مسخر کرده . حکیم اسدی طوسی فتوحات او را منظوم نموده و به گرشاسب نامه موسوم است . (آنندراج ) : ام...
-
ی
لغتنامه دهخدا
ی . (پسوند) در قدیم به آخر فعل ملحق می گردید و در معانی زیر به کار می رفت : 1- برای استمرار، این یاء بجای «می » یا «همی » به آخر فعل ماضی ساده یا مطلق پیوندد و بر استمرار و دوام دلالت کند و چون از شش صیغه ٔ ماضی به دو صیغه ٔ مفرد مخاطب و جمع مخاطب مل...