کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوزداییشده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
deodorized
بوزداییشده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ویژگی روغن یا مواد غذایی دیگر که بوی نامطلوب آن رفع شده باشد
-
واژههای مشابه
-
بوزدایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← بوگیری
-
بوزدایی کردن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] ← بوگیری کردن
-
شده
فرهنگ فارسی معین
(شَ دِّ یا دَُ) (اِ.) 1 - چندرشته نخ به هم پیچیده ک به یک اندازه آن ها را بریده باشند. 2 - ریشه و طره . 3 - رشته ای که دانه های گرانبها را بدان کشیده و به گردن یا جامه آویزند.
-
شده
فرهنگ فارسی معین
(شُ دِ یا دَ) (ص مف .) 1 - گشته ، گردیده . 2 - انجام یافته . 3 - رفته ، گذشته .
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َ ؟ ] (اِ) علم و نشان . (غیاث اللغات ).
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َ دَه ْ ] (ع اِ) رجوع به شَدْه ْ، شود.
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْ دَ / دِ ] (اِ) ظاهراً اسم است از شد به معنی بستن عربی و معنی کمربند می دهد : شده والای گلگون در گلستان رخوت غیرت سنبل شمر این را و آن رشک سمن . نظام قاری (دیوان البسه ص 30).سیه گلیمی شده سفیدروئی بیت دو آیتند بهر دو خطی به می مسطور. نظا...
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْه ْ ] (ع اِ) بیخودی و دهشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شدن : کاری است شده . (یادداشت مؤلف ). گشته . گردیده . بوده . وقوع یافته . واقع شده : مهر مفکن بر این سرای سپنج کاین جهان پاک بازی و نیرنج نیک او را فسانه دار شده بد او را کمرت تنگ به تنج . رودکی . || رفته ...
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش ُدْه ْ ] (ع اِ) رجوع به شَدْه ْ، شود.
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ش َ دَه ْ ] (ع مص ) شکستن سر کسی را. || بیخود کردن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شدة
لغتنامه دهخدا
شدة. [ ش َدْ دَ ] (ع مص ) یکبار حمله کردن . (منتهی الارب ). حمله کردن در جنگ . (از اقرب الموارد). || (اِ) تشدید « ّ ». (یادداشت مؤلف ).
-
شدة
لغتنامه دهخدا
شدة. [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . اسم است اشتداد را. (منتهی الارب ). اسم از اشتداد، نقیض لین . (از اقرب الموارد). خلاف رخاء. (از اقرب الموارد). این کلمه در املای فارسی با تای کشیده تحریر شود یعنی شدت . || مکاره دهر. (از اقرب الموارد). سختی روزگار. ا...