کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بور شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بور شدن
معنی
(شُ دَ) (مص ل .) خوار شدن ، کنف شدن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. خجل شدن، شرمنده شدن، خیط شدن ≠ بور کردن
۲. دلخور شدن، ناراحت شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بور شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خجل شدن، شرمنده شدن، خیط شدن ≠ بور کردن ۲. دلخور شدن، ناراحت شدن
-
بور شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) خوار شدن ، کنف شدن .
-
بور شدن
لهجه و گویش تهرانی
خیط شدن
-
واژههای مشابه
-
بَوَرْ
لهجه و گویش گنابادی
bawar در گویش گنابادی یعنی باور کردن ، باور ، اعتماد ، قبول ، پذیرفتن
-
کم بور
لغتنامه دهخدا
کم بور. [ ک ُ ] (اِ) زالزالک وحشی سرخ میوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کفله بور
لغتنامه دهخدا
کفله بور. [ ک ُ ف ُ ل َ ] (اِ) در کرگانرود به وشات دانه گویند. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ازملک در همین لغت نامه شود.
-
همیشه بور
لغتنامه دهخدا
همیشه بور. [ هََ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش خرم آباد شهرستان شهسوار. دارای 190 تن سکنه ، آب آن از رودخانه ٔ چشمه ٔ کیله ، محصول عمده اش برنج و مرکبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان جوانرود است که در بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج و در پنجاه هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و 35 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
تپه بور
لغتنامه دهخدا
تپه بور. [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش تکاب است که در شهرستان مراغه و ده هزار و پانصد گزی باختری تکاب و پنج هزارگزی شمال راه ارابه رو تکاب به میرانشاه واقع است . کوهستانی و معتدل است و 217 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ...
-
تمیش بور
لغتنامه دهخدا
تمیش بور. [ ت َ ] (اِ مرکب ) رجوع به تمیش و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 175 شود.
-
تمیشه بور
لغتنامه دهخدا
تمیشه بور. [ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) از تمیشه = نام ناحیه و بور= خار. و این اصل کلمه ٔ تمشک است و تمیشه بور، نامی است که در طوالش به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمش و تمشک و تمیش و تمیشه شود.
-
ده بور
لغتنامه دهخدا
ده بور. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان . واقع در 35هزارگزی شمال باختری اسدآباد. سکنه ٔ آن 350 تن می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. در تابستان اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
برسه بور
لغتنامه دهخدا
برسه بور. [ ب َ س ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم آباد شهرستان شهسوار. سکنه آن 240 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
بور گلرنگ
لغتنامه دهخدا
بور گلرنگ . [ رِ گ ُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب . خورشید : چو برزد بامدادان بور گلرنگ غبار آتشین از نعل بر سنگ .نظامی .