کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بورنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بورنگ
/burang/
معنی
= بادروج
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بوینگ› (زیستشناسی) [قدیمی] burang = بادروج
-
بورنگ
لغتنامه دهخدا
بورنگ . [ رَ ] (اِ) نوعی از ریحان کوهی . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حوک . (نصاب الصبیان ). بادروح . (اختیارات بدیعی ) (فهرست مخزن الادویه ). بادرنگ بویه . بارنگ بویه . بادرنجبویه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بورنگ
لغتنامه دهخدا
بورنگ . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباداست که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است . و 685 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
بادروج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادروگ، بادرویه، بادرو› (زیستشناسی) bādruj نوعی ریحان با برگهای ریز، شاخههای باریک، و گلهای سرخرنگ؛ ریحان کوهی؛ ترۀ خراسانی؛ بورنگ؛ بوینگ.
-
غلتین
واژهنامه آزاد
(خراسان جنوبی؛ روستای بورنگ) غُلُتِین؛ به آب زدن بدن، شستن بدن در خزینه (حمام های قدیم).
-
بارنگ بویه
لغتنامه دهخدا
بارنگ بویه . [ رَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) بادرنجبویه . جعفری . (ناظم الاطباء). بادرنگ بویه . (دِمزن ). حوک . بادروج . بورنگ . بادرنجبویه . نوعی ریحان خوشبو است که بادرنبو و بادرنبویه و بادرنجبویه و بادرود هم گویند و در عربی بادروج نامند. (شعوری ج 1 ور...
-
مؤمن آباد
لغتنامه دهخدا
مؤمن آباد. [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش درمیان شهرستان بیرجند. این دهستان در جنوب بخش درمیان واقع شده و هوای نسبتاً سالم و معتدل دارد وآب آن شیرین و گواراست . محصول عمده اش غلات است . این دهستان از 95 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و م...
-
حوک
لغتنامه دهخدا
حوک . [ ح َ ] (ع اِ) بادروچ که ریحان کوهی باشد. (منتهی الارب ). بورنگ . (نصاب ). باذروج و آن حبق است . (اقرب الموارد). پادرو. (مهذب الاسماء). بارنگ بویه . بادرنگ بویه . (السامی ). سبزی ای است مثل سپرغم که آنرا بونیک گویند و نازبونیز نامند. (از غیاث )...
-
بادرنگ بویه
لغتنامه دهخدا
بادرنگ بویه . [ رَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معنی آن بعربی اترجیةالرائحه است . (ابن بیطار). گیاهی است که عقرب را هلاک کند و امراض سوداوی و بلغمی را نافع باشد، و بادرنجبویه معرب آنست و در عربی بقله ٔ اترجیه گویند. (برهان ). گیاهی است خوشبوی و ازجمله ٔ ری...
-
بادروج
لغتنامه دهخدا
بادروج . (اِ) گل بستان افروز باشد و بوییدن آن عطسه آورد و گزیدن عقرب را نافع باشد و آنرا بعربی ضومر و مفرح القلب المحزون خوانند و بعضی گویند ریحان کوهی است . (برهان ). گل بستان افروز و گیاه خوشبوئی که ریحان کوهی و تره ٔ خراسانی نیز گویند. (ناظم الاطب...