کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جایز بودن
لغتنامه دهخدا
جایزبودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) روا بودن . مشروع بودن . (ناظم الاطباء). || امکان داشتن . شایسته بودن . (ناظم الاطباء). رجوع به جائز و جایز شود.
-
جایگیر بودن
لغتنامه دهخدا
جایگیر بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) پذیرفته گشتن . قبول شدن : چنین داد پاسخ مر او را دبیرکه گر رای من نیستت جایگیرهمان گوی و آن کن که رای آیدت بدان رو که دل رهنمای آیدت .فردوسی .
-
پیش بودن
لغتنامه دهخدا
پیش بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقدم بودن . جلو بودن . اقدم بودن . تقدم داشتن . سابق بودن . برتری داشتن . || وجهه ٔ کسی یا چیزی بودن . مقابل و برابر او بودن . منظور نظر او بودن : نیا را همین بود آیین و کیش پرستیدن ایزدی بود پیش . فردوسی .رجوع به پیش در ...
-
پیوسته بودن
لغتنامه دهخدا
پیوسته بودن . [ پ َ / پ ِ وَ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب )دوم . دوام . همیشه بودن : لسم ؛ پیوسته بودن به راهی . ملازمة، لزام ؛ پیوسته بودن با چیزی یا با کسی و همیشگی کردن بر آن . لحلحة؛ پیوسته بودن بجائی . (منتهی الارب ). || متصل بودن . دوسیده بودن . ملح...
-
جاوید بودن
لغتنامه دهخدا
جاوید بودن . [ دَ ] (مص مرکب )دائمی بودن . همیشگی بودن . ابدی . سرمدی : که جاوید بادا خردمند مردهمیشه بکام و دلش کار کرد. فردوسی .رجوع به جاوید شود.
-
جای بودن
لغتنامه دهخدا
جای بودن . [ دَ] (مص مرکب ) سزاوار بودن . شایسته بودن : به شه نواخته شد فخر دین و جای بودبدین نوازش شاه ار کند تفاخر و ناز.سوزنی .
-
حرام بودن
لغتنامه دهخدا
حرام بودن . [ ح َ دَ ] (مص مرکب ) ممنوع بودن . محظور بودن . محرم بودن . منهی عنه بودن : راست خواهی نظر حرام بودبرچنین روی و باز بر دگری . سعدی .بر آنکس بود زندگانی حرام که او را نماند پس از مرگ نام . امیرخسرو.- حرامش باد ؛ بر او گوارا مباد (نفرین است...
-
دختر بودن
لغتنامه دهخدا
دختر بودن . [ دُ ت َ دَ ] (مص مرکب ) دوشیزه بودن . بکر بودن . بمهربودن . شوی ناکرده بودن دختر. ناآرمیده بودن دختر با کسی . بکارة.
-
زبان بودن
لغتنامه دهخدا
زبان بودن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سخن گو بودن . سخن گفتن . زبان آوری کردن : زبان و گوش دادت کلک نقاش که گاهی گوش شو گاهی زبان باش .وحشی .
-
راست بودن
لغتنامه دهخدا
راست بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مقابل کج بودن و خم بودن . مستقیم بودن . استقامت داشتن : از کجی افتی به کم و کاستی از همه غم رستی اگر راستی . نظامی . || مساوی بودن ؛ برابر بودن : ازجعفر صادق (ع ) روایت کرده اند که : «سواء لمن خالف هذاالامر صلی ام زنا» ی...
-
سائل بودن
لغتنامه دهخدا
سائل بودن . [ ءِ دَ ] (مص مرکب ) جاری شدن . جریان داشتن . روان بودن . رجوع به جاری شدن شود. || گدا بودن . || پرسان بودن . بتمام معانی رجوع به سائل شود.
-
ساخته بودن
لغتنامه دهخدا
ساخته بودن . [ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) یا نبودن کاری از کسی یا کسانی . انجام آن توانستن یا نتوانستن : این کار از من ساخته نیست .
-
سر بودن
لغتنامه دهخدا
سر بودن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) شهیر بودن . برتر بودن : تو چیزی مدان کز خرد برتر است خرد بر همه نیکوئی ها سر است . فردوسی .ز گودرزیان مهتر و بهتر است به ایران سپه بر دو بهره سر است . فردوسی .مرا پشت بودی گر ایدر بدی به قنوج بر لشکرم سر بدی . فردوسی ....
-
سایر بودن
لغتنامه دهخدا
سایر بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب )رایج بودن . متداول بودن . معمول بودن . رواج داشتن .
-
سایل بودن
لغتنامه دهخدا
سایل بودن . [ ی ِ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به سائل بودن شود.