کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بودباش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بودباش
مترادف و متضاد
۱. خانه، منزل، مسکن، اقامتگاه، سکونتگاه
۲. اقامت، سکونت
دیکشنری
habitat
-
جستوجوی دقیق
-
بودباش
واژگان مترادف و متضاد
۱. خانه، منزل، مسکن، اقامتگاه، سکونتگاه ۲. اقامت، سکونت
-
بودباش
لغتنامه دهخدا
بودباش . (اِ مرکب ) محل سکونت . منزل . (فرهنگ فارسی معین ). منزل و مسکن . (ناظم الاطباء). || سکونت . (آنندراج ). || خدمت . || خوراک . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
بودباش
دیکشنری فارسی به عربی
مسکن
-
واژههای مشابه
-
بودباش گزیدن در
دیکشنری فارسی به عربی
اسکن
-
جستوجو در متن
-
abodes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان، منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن
-
inhabit
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
-
inhabited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
-
inhabits
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکن است، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
-
اسکن
دیکشنری عربی به فارسی
همساز , همساز کردن , جا دادن , منزل دادن , وفق دادن با , تطبيق نمودن , تصفيه کردن , اصلا ح کردن , اماده کردن(براي) , پول وام دادن(بکسي) , ساکن شدن(در) , مسکن گزيدن , سکني گرفتن در , بودباش گزيدن در , اباد کردن
-
مسکن
دیکشنری عربی به فارسی
منزل , مسکن , رحل اقامت افکندن , اشاره کردن , پيشگويي کردن , بودگاه , بودباش , اقامتگاه , محل اقامت , مقر , خانه , مسکن دادن , خوابگاه , شبانه روزي (مثل سربازخانه , مدرسه وغيره) , داروي مسکن , داروي تسکين دهنده
-
باشش
لغتنامه دهخدا
باشش . [ ش ِ ] (اِمص ) اسم از بودن و باشیدن . (یادداشت مؤلف ) . بودباش . (ناظم الاطباء). وجود. موجودیت . (یادداشت مؤلف ). || ترجمه ٔ سکنی . (آنندراج ) (هفت قلزم ). سکونت . اقامت . (ناظم الاطباء). سکنی . (منتهی الارب ). مکان . مأوی . منزل . مقر. مس...
-
وطن
لغتنامه دهخدا
وطن . [وَ / وَ طَ ] (ع اِ) جای باش مردم . (منتهی الارب ). جای باشش مردم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). جای باشش . جای اقامت . محل اقامت . مقام و مسکن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جائی که شخص زاییده شده و نشوونما کرده و پرورش یافته باشد. شهر زاد...
-
بنه
لغتنامه دهخدا
بنه . [ ب ُ ن َ / ن ِ ] (اِ) پهلوی «بنگ » . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بار و اسباب و رخوت خانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). اسباب و رخت . (رشیدی ) (غیاث ). رخت و متاع و اسباب خانه و بهیر و اموال . (ناظم الاطباء). بار و اسباب و رخوت خانه . اث...