کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوداده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوداده
لغتنامه دهخدا
بوداده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) برشته . سرخ کرده . تاب داده . بریان . محمص . مشوی . مشویه . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
اگر به جای آن همه تخمة بوداده مقداری آش خورده بودی، الآن حالت بهتر شده بود.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: aga avaz-e neqza toxma-ye buduwa, iza âš-ed bexardabo, hâled vehdar bo. طاری: age be yâ-ye in hama töma-ye biyowhâtâya, ye poyi âš-ed bexârdabo, had hâled vahdar bo. طامه ای: ege be yâ-ye hame ni tümehâ-ye budâyi, âš-ed boxârdebo, alân hâled...
-
جستوجو در متن
-
گندم و شاهدانه
فرهنگ گنجواژه
آجیل بوداده
-
چس فیل
لغتنامه دهخدا
چس فیل . [ چ ُ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه های ذرت بوداده که پف کرده و سفید است . (فرهنگ نظام ). در تداول عامه ، ذرت خشک بوداده را گویند. ذرت بوداده .
-
نخودبریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] noxodberiz کسی که نخود برشته و بوداده درست میکند و میفروشد.
-
نخوچی کیشمیش
لهجه و گویش تهرانی
مخلوط نخود بوداده و کشمش که از تنقلات است
-
سویق
واژهنامه آزاد
(سَویق) قاووت ، آرد پخته شده ، آرد بوداده
-
لبلبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lablabu ۱. مغز بوداده و شیرینشدۀ هستۀ زردآلو که به عنوان آجیل مصرف میشود.۲. = لبو
-
peanut butter
کرۀ بادامزمینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] نوعی پخشینه که از بادامزمینی بوداده و آسیابشده تهیه میشود و برای جلوگیری از جدا شدن روغن آن ترکیبات نامیزهساز (emulsifier) به آن اضافه میکنند
-
مغلیاثا
لغتنامه دهخدا
مغلیاثا. [ ] (اِ) به لغت سریانی اسم حُرف بابلی بوداده است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
chocolate liquor
مایع شکلات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خمیر حاصل از آسیاب کردن دانههای تخمیرشده و بودادۀ کاکائو متـ . مایع کاکائو cocoa liquor تودۀ شکلات chocolate mass تودۀ کاکائو cocoa mass
-
بادام زمینی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) bādāmzamini گیاهی یکساله با پوستهای زرد و سخت، مغز خوراکی و روغنی که بودادۀ آن بهعنوان تنقلات مصرف میشود؛ بادامخاکی؛ پستۀ زمینی؛ پستۀ کوهی؛ پستۀ شامی؛ آراشید.
-
پیه
لغتنامه دهخدا
پیه . [ پ َ ی َ / ی ِ ] (اِ) آرد جو بریان کرده . پست جوبریان کرده . قاووت . قاووت که از آرد جو برشته کنند. نوعی قاووت که مازندرانیان از آرد جو بوداده کنند.