کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوخل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوخل
/buxal/
معنی
= بخله
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوخل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] buxal = بخله
-
بوخل
لغتنامه دهخدا
بوخل . [ خ َ ] (اِ) خرفه را گویند که بعربی بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ). خرفه . بوخله . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرفخ . بقلةالحمقاء. رجله . پرپهن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بوخله شود.
-
جستوجو در متن
-
بوخله
لغتنامه دهخدا
بوخله . [ خ َ / خ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) بوخل که خرفه باشد. (برهان ). بوخل . خرفه . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) : در سند و هند جرب و حصبه باشد. اسافل به آرد جو و بوخله طلا کنند. (تاریخ بیهق ص 30). رجوع به بوخل شود.
-
پرپهن
لغتنامه دهخدا
پرپهن . [ پ َ پ َ / پ َ پ َ هََ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که آنرا خرفه گویند و بعربی فرفخ وبقَلةالحمقا خوانند بسبب آنکه پیوسته در سرراه ها و گندآبها روید و استشمام آن غشی را زائل کند و منع احتلام نماید... و معرب آن فرفین است . فَرفَهن . فَرفَه .فرفخیز....