کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوج
معنی
(بَ) (اِ.) = بوچ : 1 - تکبر، غرور. 2 - خودنمایی . 3 - کروفر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوج
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) = بوچ : 1 - تکبر، غرور. 2 - خودنمایی . 3 - کروفر.
-
بوج
لغتنامه دهخدا
بوج . [ ب َ ] (ع مص ) مانده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درمانده و رنجور شدن . (ناظم الاطباء). مانده شدن شتر. (از ذیل اقرب الموارد). || سخت درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن . || رسیدن بلا ...
-
بوج
لغتنامه دهخدا
بوج . [ ب َ / بُو ] (اِ) بوچ . تکبر. غرور. || خودنمایی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || کر و فر. (فرهنگ فارسی معین ). برای همه ٔ معانی رجوع به بوچ شود. || درلهجه ای از لهجه های ماوراءالنهر، ظاهراً بمعنی بوس وبوسه و قبله است . (یادداشت بخط مؤ...
-
بوج
واژهنامه آزاد
زنبور
-
واژههای مشابه
-
بوج بوج،پچ پچ
لهجه و گویش تهرانی
حرفهای محرمانه (درگوشی) و خصوصی
-
جستوجو در متن
-
بوجان
لغتنامه دهخدا
بوجان . [ ب َ ] (ع مص ) رجوع به بوج شود.
-
تکبرانه
لغتنامه دهخدا
تکبرانه . [ ت َ ک َب ْ ب ُ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) بطور تکبر و بزرگ منشی و بطور بوج و پغار. (ناظم الاطباء). رجوع به تکبر شود.
-
مکابوج
لغتنامه دهخدا
مکابوج . [ م َ ] (اِ) در لهجه ٔ گیلانی ، ذرت . بلال . گندم مکه (مکا، همان مکه است و بوج ، برنج و گندم سبز نارسیده که ستول کنند بزبان گیل دیلمانی ). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بوچ
لغتنامه دهخدا
بوچ . [ ب َ / بُو ] (اِ) خودنمایی و کر و فر. (برهان ) (انجمن آرا) (جهانگیری ) (رشیدی ). آنرا بوش هم گویند. (جهانگیری ). خودآرایی . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || حشمت . شوکت . || توانایی . || وقار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). و رجوع ب...
-
وج
لغتنامه دهخدا
وج . [ وَج ج ] (اِخ ) وادیی است در طایف .یکی از جنگهای پیغمبر در این مکان بوده است . (از معجم البلدان ). وادیی است به طائف یا طائف کذا فی الشمس و یا شهری است در آن و آن در میان کوه مخترق و اصیحرین واقع است . منه الحدیث : آخر وطاة وطئها اﷲ بوج و مراد ...
-
تکبر
لغتنامه دهخدا
تکبر. [ ت َ ک َب ْ ب ُ ] (ع مص ) بزرگوار شدن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بزرگ منشی . (مجمل اللغة). بزرگ منشی نمودن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگ منشی و عظمت و بزرگواری و بر تنی و بوج و پغار. (ناظم الاطباء)....
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...