کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوتمیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوتمیم
لغتنامه دهخدا
بوتمیم . [ ت َ ] (اِخ ) رجوع به ابوتمیم شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوتمیم
لغتنامه دهخدا
ابوتمیم . [ اَ ت َ ] (اِخ ) معدبن علی . هشتمین خلیفه ٔ فاطمی مصر، ملقب به مستنصر باﷲ (از 427 تا 487 هَ . ق .). ناصرخسرو علوی از جانب او حجت جزیره ٔ خراسان بود:ای در کمال اقصای حد همچون هزار اندر عدددین امام حق معد، بر فضل تو مانا گوا.روی خدا و دل عال...
-
تمام
لغتنامه دهخدا
تمام . [ ت َ ] (ص ، اِ، ق ) درست و کافی و کامل . (غیاث اللغات ). کافی و بسنده و کامل و بی نقصان . (آنندراج ). درست و کامل و بی عیب . (ناظم الاطباء) : ز نوذر همی گفت هرکس به سام که برگشت از راه نیکی تمام . فردوسی .ابا اسب و ساز و سلیح تمام همه شیرمرد ...
-
پند
لغتنامه دهخدا
پند. [ پ َ ] (اِ) آن است که به عربی نصیحت گویند. (برهان قاطع). اندرز. نُصح . وعظ. موعظت . موعظه . عبرت . (مهذب الاسماء). نُخیلة. وَصاة. ذِکری . ذکر. تذکیر. (منتهی الارب ). صلاح گوئی . تذکره : مرا به روی تو سوگند و صعب سوگندی که روی از تو نپیچم نه بشن...