کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوالعجب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوالعجب
/bol'ajab/
معنی
۱. هر چیز عجیبوغریب.
۲. (اسم، صفت) کسی که کارهای شگفت بکند؛ شعبدهباز. Δ گویا دراصل کنیهای بوده برای کسی که چشمبندی و تردستی و شعبده میکرده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوالعجب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از عربی: ابوالعجب] ‹بلعجب› [مجاز] bol'ajab ۱. هر چیز عجیبوغریب.۲. (اسم، صفت) کسی که کارهای شگفت بکند؛ شعبدهباز. Δ گویا دراصل کنیهای بوده برای کسی که چشمبندی و تردستی و شعبده میکرده.
-
بوالعجب
فرهنگ فارسی معین
(بُ لْ عَ جَ) [ ع . ] (ص .) شگفت آور، شعبده ، پر از شگفتی .
-
بوالعجب
لغتنامه دهخدا
بوالعجب . [ بُل ْ ع َ ج َ ] (ع ص مرکب ) غریب و عجیب . مسخره و مضحکه . شعبده باز. (ناظم الاطباء). پدر تعجب ؛ یعنی صاحب تعجب و مشعبد و بازیگر. (آنندراج ) (غیاث ). بازیگر. (شرفنامه ٔ منیری ). ابوالعجب : دعوی همی کند که نبی را خلیفتم در خلق این شگفت حدیث...
-
واژههای مشابه
-
بوالعجب گوی
لغتنامه دهخدا
بوالعجب گوی . [ بُل ْ ع َ ج َ ] (نف مرکب ) سخت شگفت انگیزگوینده . عجیب گوی : یکی گوش کودک بمالید سخت که ای بوالعجب گوی برگشته بخت . سعدی .رجوع به بلعجب گوی شود.
-
جستوجو در متن
-
بلعجب
فرهنگ فارسی معین
(بُ عَ) [ ع . ] (ص مر.) = بوالعجب . ابوالعجب : پر شگفتی ، عجیب .
-
کیسه پردازی
لغتنامه دهخدا
کیسه پردازی . [ س َ / س ِ پ َ ] (حامص مرکب ) خالی کردن کیسه از زر و سیم و جز آنها. تهی کردن کیسه از آنچه در اوست . || بخشش . سخاوت . || بوالعجب از کیسه درآوردن معرکه گیران و به خلق نمودن . (فرهنگ فارسی معین ) : فلک را کیسه پردازی است پیوست که کارش بو...
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) bol پُر؛ بسیار؛ فراوان (در ترکیب با برخی کلمات): بُلغاک، بُلکامه، بُلهوس. Δ بعضی کلمات بلعجب و بلفضول و بلهوس را از این قبیل و ترکیب فارسی و عربی دانستهاند و بعضی دیگر آنها را بهصورت بوالعجب و بوالفضول و بوالهوس درست میدانند. در ای...
-
حرام شدن
لغتنامه دهخدا
حرام شدن . [ ح َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تلف شدن . از حیز انتفاع افتادن . نفله شدن . بی فایده شدن . بی نتیجه از میان رفتن . || ممنوع و محظور شدن . محرم شدن . محرم گردیدن . حرمت : برامش بباش و بشادی خرام می و جام با ما چرا شد حرام . فردوسی .بر من اگر حرام...
-
ابوالعجب
لغتنامه دهخدا
ابوالعجب . [ اَ بُل ْ ع َ ج َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند شگفتی . (قاضی محمد دهار). مشعوذی . (اساس البلاغه ٔ زمخشری ). مشعبد. حقه باز. تردست . چشمبند. بوالعجب . بُلعجب . و منصور ابوالعجب یکی از آنان است که برای معتمد خلیفه بازی کرده و ابن الندیم ص...
-
تبخاله افتادن
لغتنامه دهخدا
تبخاله افتادن . [ ت َ ل َ / ل ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) تبخاله برآوردن . تبخاله زدن . تبخاله دمیدن : تبخاله ترا بر لب شیرین ز تب افتادبر رشته ٔ جانم گرهی بوالعجب افتاد. آصفی (از آنندراج ).رجوع به تبخال و تبخاله و دیگر ترکیب های این دو شود.
-
هم سخن
لغتنامه دهخدا
هم سخن . [ هََ س َ خ ُ / س ُ خ ُ / خ َ ] (ص مرکب ) هریک از دو تن که با یکدیگر سخن گویند. کلیم : چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخن اندمرا نه زَهره ٔ گفت و نه صبر خاموشی . سعدی . || متفق . موافق . هم عقیده : همه نامداران بر این هم سخن که نعمان و مندز فگن...
-
منگیدن
لغتنامه دهخدا
منگیدن . [ م َ دَ ] (مص ) لندیدن آهسته آهسته و زیر لب سخن گفتن باشد از روی قهر و غضب . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). آهسته و زیر لب سخن گفتن . (فرهنگ رشیدی ) : این به منگیدن در زیر زبان آن اسیران با هم اندر بحث آن تا موکل نشنود بر ما جهدخود ...
-
بل
لغتنامه دهخدا
بل . [ ب ُ ] (از ع ، اِ) در تداول فارسی زبانان مخفف ابوالَ .... است ، چون : بلقاسم ، ابوالقاسم . بلحسن ، ابوالحسن ، و بودن بل در بلهوس و بلفضول و غیره از این «بل » بعید نمی نماید. (یادداشت مرحوم دهخدا). مخفف بوالَ ... عربی = ابوالَ ... در آغاز اعلام ...