کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوازی
لغتنامه دهخدا
بوازی . [ ب َ ] (ع اِ) ج ِ بازی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به باز و بازی شود.
-
جستوجو در متن
-
ابؤز
لغتنامه دهخدا
ابؤز. [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ بازی به معنی باز، مثل بوازی و بُزاة و بوز و بیزان .
-
ادا
لغتنامه دهخدا
ادا. [ اَ ] (اِخ ) کنت نشینی در جنوب غربی ایداهو و نهر سباک آنرا از اوریفون جدا کند. مساحت آن در حدود 2800 میل مربع و سکنه ٔ آن در حدود 3000 تن است . بزرگترین شغل اهالی استخراج معادن است و شهر بوازی قصبه ٔ این ناحیت است . (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).
-
بزاة
لغتنامه دهخدا
بزاة. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بازی . (ناظم الاطباء). ج ِ باز و بازی ، بمعنی طائر شکاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بوازی . ابؤز. بؤوز. (منتهی الارب ) : و لاتعدو الذئاب علی نعاج و لاتهوی البزاة الی حمام . ؟ (از سندبادنامه ص 35).و لهم [ لأهل سیلا ] بزاة...