کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بوآ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بوآ
/buvā/
معنی
نوعی مار بزرگ، بیزهر، و زندهزا، که دارای آثاری از دست و پا بهصورت زائده، و دندانهای پیش بالایی بلند، که با پیچیدن به دور جانوران کوچک آنها را شکار میکند
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
مار عظیمالجثه بیزهر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بوآ
واژگان مترادف و متضاد
مار عظیمالجثه بیزهر
-
بوآ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: boa] (زیستشناسی) buvā نوعی مار بزرگ، بیزهر، و زندهزا، که دارای آثاری از دست و پا بهصورت زائده، و دندانهای پیش بالایی بلند، که با پیچیدن به دور جانوران کوچک آنها را شکار میکند
-
بوآ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ انگ . ] ( اِ.) نوی مار عظیم الجثه از تیرة اژدر ماران . این جانور زنده زا است .
-
بوآ
لغتنامه دهخدا
بوآ. (اِ) مار عظیم الجثه ای از رسته ٔ ماران بی زهر که پنج گونه از آن شناخته شده و در آمریکای شمالی و جنوبی و جزایر آنتیل و هندوستان و هندوچین و مجمعالجزایر مالزی و جزیره ٔ سراندیب (سیلان ) میزیند. بعضی از گونه های این جانور ممکن است بیش از 6 متر طول ...
-
واژههای مشابه
-
بوا
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] بُوَدا؛ بادا. bovā = بواد
-
بوا
لغتنامه دهخدا
بوا. [ ب َوْ وا ] (ع اِ) گویا مخفف بویا بمعنی معطر باشد. گوز بوا. قصب بوا؛ قصب الزیره . قصب الطیب . (یادداشت بخط مؤلف ).جوز بوا؛ جوز هندی . (از ناظم الاطباء).
-
بوا
لغتنامه دهخدا
بوا. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد سردسیر که در بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان واقع است . و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
بوا
لغتنامه دهخدا
بوا. [ ب ُ ] (فعل دعایی ) مخفف بودا باشد؛ یعنی بادا. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). کلمه ٔ دعا یعنی بادا. (ناظم الاطباء). و مخفف بواد : که خرم بوا میهن و مان توبگیتی پراکنده فرمان تو.فردوسی .
-
هیل بوا
لغتنامه دهخدا
هیل بوا. [ ] (اِ مرکب ) قاقله ٔ صغیره . رجوع به هیل و رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی شود.
-
قصب بوا
لغتنامه دهخدا
قصب بوا. [ ] (اِ) قصب الذریرة است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قصب الذریرة شود.
-
پاوین سو بوآ
لغتنامه دهخدا
پاوین سو بوآ. [ وی ی ُ ] (اِخ ) کمون ولایت سِن از ناحیه ٔ سَن دُنی دارای 14334 تن سکنه .
-
واژههای همآوا
-
بوا
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [قدیمی] بُوَدا؛ بادا. bovā = بواد
-
بوع
لغتنامه دهخدا
بوع . (ع اِ) استخوانی که زیر انگشت ابهام پااست . (از اقرب الموارد). || لایعرف کوعه من بوعه ؛ مثل یضرب لتمام الجهل . (از اقرب الموارد).