کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهآباندازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
راست اندازی
لغتنامه دهخدا
راست اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل راست انداز. مستقیم انداختن . راست افکندن . انداختن بی انحراف و کژی . || تیر انداختن بدقت . بهدف رساندن تیر : شکار کردن و صفت راست اندازی و دلاوری او [ بهرام گور ] معروف است . (مجمل التواریخ والقصص ).راست اندازی چ...
-
شاه اندازی
لغتنامه دهخدا
شاه اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) دعویهای بزرگ و بی اساس . لافهای گزاف . (از یادداشت مؤلف ).
-
شش اندازی
لغتنامه دهخدا
شش اندازی . [ ش َ / ش ِ اَ ] (حامص مرکب ) عمل شش انداز؛ یعنی کسی که شش گوی مدور در هوا اندازد...
-
شلنگ اندازی
لغتنامه دهخدا
شلنگ اندازی . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ /ل َ اَ ] (حامص مرکب ) رفتن با گامهای بلند و پای انداز. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شلنگ انداختن شود.
-
کارراه اندازی
لغتنامه دهخدا
کارراه اندازی . [ اَ ] (حامص مرکب ) عمل و کیفیت کارراه انداز.
-
فریب اندازی
لغتنامه دهخدا
فریب اندازی . [ ف ِ / ف َ اَ ] (حامص مرکب ) روباه بازی . تلبیس . تزویر. (از ناظم الاطباء).
-
اخکسه اندازی
لغتنامه دهخدا
اخکسه اندازی . [ اُ ک َ س َ / س ِ اَ ] (حامص مرکب ) یا اخکسمه اندازی . بترکی تیر بازگشتی زدن (؟). (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
پس اندازی
لغتنامه دهخدا
پس اندازی . [ پ َاَ ] (حامص مرکب ) عمل پس انداختن و پس انداز کردن .
-
چرخ اندازی
لغتنامه دهخدا
چرخ اندازی . [ چ َ اَ ] (حامص مرکب ) کمانداری . || تیراندازی با کمان سخت . تیراندازی . رجوع به چرخ انداز شود.
-
حرف اندازی
لغتنامه دهخدا
حرف اندازی . [ ح َ اَ ] (حامص مرکب ) عمل حرف انداز.
-
نفت اندازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] naft[']andāzi از فنون جنگی که چیزهای آلوده به نفت را آتش میزدند و به طرف دشمن میانداختند.
-
دست اندازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] dast[']andāzi دستدرازی و تجاوز به مال و جان کسی.
-
بچه اندازی
دیکشنری فارسی به عربی
اجهاض
-
جلو اندازی
دیکشنری فارسی به عربی
ترقية
-
تیر اندازی
دیکشنری فارسی به عربی
اطلاق النار , طلق ناري