کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهینپخش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
good distribution practice, GDP
بهینپخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم داروی، علوم و فنّاوری غذا] دستورالعملهای ناظر بر توزیع بهینۀ دارو و مواد غذایی از محل تولید به محل مصرف
-
واژههای مشابه
-
بهین
فرهنگ نامها
(تلفظ: behin) (صفت عالیِ واژههای بِه و بهتر) (در قدیم) بهترین ، برگزیدهترین .
-
بهین
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهترین، بهینه، خوب، نیکو ۲. گزیده، منتخب ۳. بهترین، نیکوترین ۴. حلاج، نداف
-
بهین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] behin گزیدهترین؛ بهترین.
-
بهین
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص نسب .) برگزیده ، منتخب .
-
بهین
لغتنامه دهخدا
بهین . [ ب ِ ] (ص عالی ) بهترین . (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). نیکوترین چیز. (شرفنامه ). الانتقاء؛ بهین چیزی برگزیدن . (تاج المصادر بیهقی ) : بهین کار اندر جهان آن بودکه ماننده ٔ کار یزدان بود. ابوشکور بلخی .بهین زنان در ج...
-
پخش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تقسیم، توزیع، متفرق، منتشر، نشر ۲. پهن، گسترده ۳. پاشیده، پراکنده ≠ جمع
-
پخش
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) 1 - پهن ، پخت . 2 - پراکنده ، پاشیده . 3 - منتشر.
-
پخش
لغتنامه دهخدا
پخش . [ پ َ ] (اِ، ص ) رجوع به پخس شود.
-
پخش
لغتنامه دهخدا
پخش . [ پ َ ] (ص ) پهن . پخت . (فرهنگ فارسی معین ). || پراکنده . پاشیده .- پخش شدن ؛ با زمین هموار شدن . خرد شدن : ز تیغش همی لعل شد باد و گردز گرزش همی پخش شد اسب و مرد. اسدی .و در فرهنگها به کلمه ٔ پخش مطلق ، معانی ذیل را داده اند: پژمرده . بی آب ...
-
پخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پخچ، پخج، پخت› paxš ۱. تقسیم؛ توزیع.۲. (صفت) پهن.۳. (صفت) چیزی که در زیر پا یا در اثر ضربه و فشار کوبیده و پهن شده باشد.۴. (صفت) پاشیده؛ پراکنده.〈 پخش شدن: (مصدر لازم)۱. پهن شدن.۲. پراکنده شدن.〈 پخش کردن: (مصدر متعدی)۱. پهن کردن...
-
پخش
دیکشنری فارسی به عربی
انتشار , توزيع
-
پخش
لهجه و گویش تهرانی
پخچ (پهن)
-
بهیندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: behin doxt) (بهین + دخت = دختر) ، بهترین و برگزیدهترین دختر .