کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهیمه
/bahime/
معنی
حیوان چهارپا، از قبیل گاو، گوسفند، اسب، شتر، و استر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جانور، چهارپا، حیوان، ستور ≠ آدم، انسان
دیکشنری
behemoth
-
جستوجوی دقیق
-
بهیمه
واژگان مترادف و متضاد
جانور، چهارپا، حیوان، ستور ≠ آدم، انسان
-
بهیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بهیمَة، جمع: بَهائِم] bahime حیوان چهارپا، از قبیل گاو، گوسفند، اسب، شتر، و استر.
-
بهیمه
فرهنگ فارسی معین
(بَ مِ) [ ع . بهیمة ] ( اِ.) چهارپا، ج . بهایم .
-
واژههای مشابه
-
بهیمة
لغتنامه دهخدا
بهیمة. [ ب َ م َ ] (ع اِ) چهارپایه اگرچه آبی باشد یا هر جاندار بی تمیز. ج ، بهائم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ستور و هرچهارپایی از حیوان بری و بحری . (بحر الجواهر). چهارپای . ج ، بهائم . (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء). چهارپا اگرچ...
-
بَهِيمَةُ
فرهنگ واژگان قرآن
هر حيوان خشکي و آبي که با چهار پا راه برود
-
جستوجو در متن
-
بهایم
فرهنگ فارسی معین
(بَ یِ) [ ع .بهائم ] ( اِ.) جِ بهیمه ؛ چار - پایان ، ستوران .
-
بهایم
لغتنامه دهخدا
بهایم . [ ب َ ی ِ ] (ع اِ) بهائم . ج ِ بهیمه . چهارپایان مثل اسب و شتر و گاو و غیره . (غیاث ). ج ِ بهیمه . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهایم است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 95). ترکیب مردم را چون نیکو نگاه کرده اید بهایم اندر آن با وی یکسان است . (تاریخ ...
-
حیوان
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاندار، جانور، ۲. ذیروح ≠ جامد ۳. بهیمه، دد ≠ انسان ۴. ستور ۵. بیشعور، کودن، نفهم ۶. حیات
-
اوله
لغتنامه دهخدا
اوله . [ اَ ل َ ] (اِ) شاهین و باز. اله . (آنندراج ). عقاب و باز شکاری . (ناظم الاطباء). || بهیمه . (ناظم الاطباء). جانور و دواب . (آنندراج ).
-
ارتمام
لغتنامه دهخدا
ارتمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارتمام بهیمه ؛ گرفتن ستورچوبها را بدهن خود و خوردن آن . (منتهی الارب ). || خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || ارتمام فصیل ؛ تازه کوهان آوردن کره شتر.
-
اشلاء
لغتنامه دهخدا
اشلاء. [ اِ ] (ع مص ) توبره بنمودن ستور را تا بیاید و انس گیرد: اشلی دابته اشلاءً. || خواندن ناقه را برای دوشیدن : اشلی الناقة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خواندن بهیمه را. (زوزنی ). خواندن بهیمه . (تاج المصادر بیهقی ). || خواندن سگ را تا برآغا...
-
بهیمی
لغتنامه دهخدا
بهیمی . [ب َ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به بهیمه که بمعنی چارپایه است . (از غیاث ) (از آنندراج ). منسوب به بهیمه . حیوانی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : بر لذت بهیمی چون فتنه گشته ای بس کرده ای بدان که حکیمت بود لقب .ناصرخسرو.و از عادت بهیمی و طب...
-
بهائم
لغتنامه دهخدا
بهائم . [ ب َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ بهیمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (ترجمان القرآن ). بهایم . حیوانات وستور و ستور وحشی . (ناظم الاطباء) : وی از شمار بهائم است بلکه بتر از بهائم . (تاریخ بیهقی ).رازیست اینکه راه ندانستنداینجا در این بهائ...