کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهم پیوستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهم خوردن
لغتنامه دهخدا
بهم خوردن . [ ب ِ هََخوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تصادم کردن . برخورد کردن . (فرهنگ فارسی معین ): بهم . خوردن دو اتوبوس . || منحل شدن جمعیت خاصه حزب : بهم خوردن تعزیه .بهم خوردن مجلس . بهم خوردن وضع. || آشوب شدن مزاج : بهم خوردن حال شخص . (فرهنگ فارس...
-
بهم رسانیدن
لغتنامه دهخدا
بهم رسانیدن . [ ب ِ هََ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بدست آوردن و حاصل نمودن . (آنندراج ). بدست آوردن و میسر کردن . (ناظم الاطباء). بدست آوردن چیزی . دارا شدن آن . (فرهنگ فارسی معین ). || شخصی یا چیزی را بشخص یا چیز دیگر رسانیدن . || گرد کردن . فراهم آورد...
-
بهم زدن
لغتنامه دهخدا
بهم زدن . [ ب ِ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن و زیر و رو کردن . (فرهنگ فارسی معین ). مخلوط کردن و بی ترتیب کردن و آشفته کردن . (ناظم الاطباء): چای را بهم زدن . || خراب و پریشان کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خراب کردن . بی ترتیب کردن . آشفته س...
-
بهم شدن
لغتنامه دهخدا
بهم شدن . [ ب ِ هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) برابر شدن . مساوی شدن : بهم شود بزبان برْت لفظ با معنی اگرْت جان سخنگوی با خرد بهم است . ناصرخسرو.- بهم بر شدن ؛ مخلوط شدن و آمیخته شدن . (ناظم الاطباء).
-
بهم گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بهم گذاشتن . [ ب ِ هََ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بر هم نهادن .
-
بهم گوریدن
لغتنامه دهخدا
بهم گوریدن . [ ب ِهََ دَ ] (مص مرکب ) در یکدیگر داخل شدن . بهم آمیختن چنانکه جدا کردن دشوار و یا ناممکن بود:... نخ ها: ابریشم ها گوریده است . کارها بهم گوریده است . (یادداشت بخط مؤلف )؛ نخ ها بهم شوریده و درهم برهم شده است .
-
بهم ماندن
لغتنامه دهخدا
بهم ماندن . [ ب ِ هََ دَ ] (مص مرکب ) بهم مانستن . شبیه یکدیگر بودن .
-
بهم آمیختگی
لغتنامه دهخدا
بهم آمیختگی . [ ب ِ هََ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) اختلاط. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
بهم آمیخته
لغتنامه دهخدا
بهم آمیخته . [ ب ِهََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مخلوط. درهم شده . (فرهنگ فارسی معین ). درهم و مخلوط و مختلط. (ناظم الاطباء).
-
بهم آور
لغتنامه دهخدا
بهم آور. [ ب ِ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنکه فراهم میکند و مرتب می سازد و ترتیب میدهد. (ناظم الاطباء). || (ن مف مرکب ) تألیف کرده شده . (آنندراج ). مجتمع و مرتب . (ناظم الاطباء).
-
بهم بربسته
لغتنامه دهخدا
بهم بربسته . [ ب ِ هََ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) موهوم و مشکوک . || (اِ مرکب ) گمان و وهم . (ناظم الاطباء).
-
بهم بسته
لغتنامه دهخدا
بهم بسته . [ ب ِ هََ ب َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) بهتان و افترا. (آنندراج ).
-
بهم زده
لغتنامه دهخدا
بهم زده . [ ب ِ هََ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مخلوطشده . درهم شده . || واژگون شده و سرنگون و غلبه کرده شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || غمگین و دلتنگ . (آنندراج ). دلگیر و غمگین . || مغلوب شده و شکست داده شده . (ناظم الاطباء).
-
نُغْرِيَنَّکَ بِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
حتما ًتو را بر ضد آنها بر مي انگيزيم (ازاغراء به معناي تحريک کسي است به انجام عملي )
-
بهم فشردن
دیکشنری فارسی به عربی
تاثير , صر