کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهمن میرزا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهمن میرزا
لغتنامه دهخدا
بهمن میرزا. [ ب َ م َ ] (اِخ ) پسر عباس میرزا ولی عهد. پسر فتحعلیشاه قاجار که از فضلای شاهزادگان قاجار و مربی علم و ادب و صاحب کتابخانه ٔ معروفی بود و بسیاری از کتب نفیسه ٔ فارسی به اسم او تألیف شده یا به تشویق او به چاپ رسیده است و او مؤلف تذکرةال...
-
واژههای مشابه
-
بهمنداد
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahman dād) نکو داد ؛ آفریدهی نیک اندش .
-
بهمنزاد
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahman zād) نکوزاد ، زاده شده در بهمن ماه ؛ زادهی نیک اندیش
-
rock avalanche
بهمنِ سنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] جریان فروشیب سریع قطعات سنگ که در طی آن قطعات سنگ ممکن است خردتر شوند یا بهصورت گرد درآیند
-
air shower
بهمن هوایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] ذرات یونیدهای که در نتیجۀ ورود یک ذرۀ اولیه به جوّ، براثر تابش الکترومغناطیسی، به وجود میآیند و بهطور همزمان به لایههای جوّ میرسند متـ . شاراشار cascade shower
-
دز بهمن
لغتنامه دهخدا
دزبهمن . [ دِ زِ ب َ م َ ] (اِخ ) در اردبیل بر سرکوه سیلان در غایت استحکام بوده و آن را رویین دز نیز می گفته اند. اکنون ویران دز است . (از آنندراج ). و رجوع به دژ بهمن و نیز نزهةالقلوب مقاله ٔ 3 ص 81 شود.
-
شاذ بهمن
لغتنامه دهخدا
شاذ بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) رجوع به شاد بهمن شود.
-
قلعه بهمن
لغتنامه دهخدا
قلعه بهمن . [ ق َ ع َ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرچمبوبخش داران شهرستان فریدن ، واقع در 35هزارگزی شمال باختری داران و 10هزارگزی راه ازنا به اصفهان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 540 تن است . آب آن از قنات و چش...
-
بهمن بیگلو
لغتنامه دهخدا
بهمن بیگلو. [ ب َ م َ ب َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف قشقایی . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 85).
-
بهمن پیچ
لغتنامه دهخدا
بهمن پیچ . [ ب َ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) کشت بر کشت . پیچک . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بهمن جادویه
لغتنامه دهخدا
بهمن جادویه . [ ب َ م َ ن ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به فرو الحاجب و ذوالحاجبین و رجوع به مجمل التواریخ ص 97، 269، 275 و 276 شود.
-
بهمن آباد
لغتنامه دهخدا
بهمن آباد. [ ب َ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان زهان است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 153 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بهمن آباد
لغتنامه دهخدا
بهمن آباد. [ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مزینان است که در بخش داورزن شهرستان سبزوار واقع است و 1011 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بهمن آباد
لغتنامه دهخدا
بهمن آباد. [ ب َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع است . دارای 450 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).