کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهمدان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهمدان
لغتنامه دهخدا
بهمدان . [ ب َ م َ ] (ضمیر مبهم ) فلان و بهمان و بیسار، از کلمات و اسماء مهمله است . رجوع به بهمان شود.
-
واژههای مشابه
-
بِهمَدان،بِهمان
لهجه و گویش تهرانی
فلان،بیسار
-
فلان و بهمدان
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ بَ مَ) [ ع - فا. ] نک فلان و بهمان .
-
فلان و بَهمَدان
فرهنگ گنجواژه
افراد نامشخص.
-
فلان و بَهمان،فلان و بَهمَدان
لهجه و گویش تهرانی
چیزهای نامشخص
-
جستوجو در متن
-
آبشینه
لغتنامه دهخدا
آبشینه . [ ن َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه ملایر بهمدان میان گنجیه و سنگستان بفاصله ٔ 77 هزار گز از ملایر.
-
پیرمستان
لغتنامه دهخدا
پیرمستان . [ م َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه ملایر بهمدان ، میان گرگان و مبارک آباد در 19500گزی ملایر.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد قومسانی ، مکنی به ابوعلی . صاحب کرامات . قبر او به انبط قریه ای بهمدان است .
-
آتشکده ٔ بهرام
لغتنامه دهخدا
آتشکده ٔ بهرام . [ ت َ ک َ دَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام بنائی باستانی بهمدان . || بکنایه ، برج حمل ، چه حمل خانه ٔ مریخ است . (برهان ).
-
اسفجین
لغتنامه دهخدا
اسفجین . [ اِ ف َ ] (اِخ ) قریه ای بهمدان از روستای ونجر، و بدانجا مناره ای است ذات الحوافر که خبر آن در حرف حاء بیاید. (معجم البلدان ).
-
اسفیدرودبار
لغتنامه دهخدا
اسفیدرودبار. [ اِ ] (اِخ ) اسفیذروذبار. یاقوت گوید: معناه ناحیة النهر الابیض و اظنه موضعاً بهمدان محلة او قریة من قراها. (معجم البلدان ).
-
ابن القیسرانی
لغتنامه دهخدا
ابن القیسرانی . [ اِ نُل ْ ق َ س َ ] (اِخ ) ابوزرعه طاهر، فرزند ابوالفضل محمدبن طاهربن علی المقدسی . او نیزچون پدر از محدثین است و پس از وفات ابوالفضل بهمدان درس می گفت . وفات او به سال 566 هَ .ق . بوده است .
-
ابوسعید
لغتنامه دهخدا
ابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) (شیخ ...) آنگاه که ابوعلی بن سینا شیخ الرئیس بهمدان بود چهل روز درخانه ٔ او متواری گشت . رجوع به حبط ج 1 ص 356 شود.