کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشت گنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع شده است . دارای 400 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : چوسرو باش تهیدست فارغ از هر بدچو نخل باش ستوده در این بهشت آباد.سعدی .
-
بهشت آسا
لغتنامه دهخدا
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
-
بهشت آیین
لغتنامه دهخدا
بهشت آیین . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) مانند بهشت . بهشت آسا. (ناظم الاطباء) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت . رودکی .در آن مرغزار بهشت آئین خیمه ها زدند. (اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ).
-
بهشت رو
لغتنامه دهخدا
بهشت رو. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت روی . در صفات خوبان ساده روی استعمال کنند. (آنندراج ). آسمانی روی . (ناظم الاطباء). زیباروی . که رویش در زیبائی چون بهشت باشد : مرا بعشق ملامت مکن که عشق مراز روی خوب تو گشت ای بهشت رو، آئین . فرخی .بهشت روی من آن ...
-
بهشت زار
لغتنامه دهخدا
بهشت زار. [ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) جایی که مانند بهشت باشد. (ناظم الاطباء).
-
بهشت سیما
لغتنامه دهخدا
بهشت سیما. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشتی روی . بهشت رو. از اسمای محبوب است . (از آنندراج ). بهشت روی . (ناظم الاطباء). زیباروی : نظر بزلف و خط آن بهشت سیما کن شکسته ٔ قلم صنع را تماشا کن . صائب (از آنندراج ).رجوع به بهشت رو و بهشتی روی شود.
-
بهشت نشین
لغتنامه دهخدا
بهشت نشین . [ ب ِ هَِ ن ِ ] (نف مرکب ) از عالم صحرانشین و مسندنشین . (آنندراج ). اهل بهشت . || مبارک و خجسته و مسعود و بختیار. (ناظم الاطباء).
-
بهشت وار
لغتنامه دهخدا
بهشت وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت گونه . بهشت آسا : بستان بهشت وار شد و لاله رخشان بسان عارض حورا شد. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 129).اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح کاردیبهشت کرد جهان را بهشت وار.سوزنی .
-
خازن بهشت
لغتنامه دهخدا
خازن بهشت . [ زِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رضوان . رجوع به کلمه ٔ خازن شود.
-
خرم بهشت
لغتنامه دهخدا
خرم بهشت . [ خ ُرْ رَ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) بهشت خرم . بهشتی که خرم است . مقصود بهشت معهود است : اگر زو شناسی همه خوب و زشت بیابی بپاداش خرم بهشت . فردوسی .بکوشش بجوییم خرم بهشت خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت . فردوسی .بشادی یکی نامه پاسخ نوشت چوروشن بهار ...
-
دالون بهشت
لهجه و گویش تهرانی
جاده ای که درختان دوطرف سر بهم آورده اند،نام محلی در دماوند
-
هفت چشمه ٔ بهشت
لغتنامه دهخدا
هفت چشمه ٔ بهشت . [ هََ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) کوثر. کافور. میم . سلسبیل . تسنیم . مَعین . زنجبیل . (آنندراج ).
-
یخ در بهشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ. بِ هِ) (اِمر.) 1 - نوعی نوشیدنی که از شیر و شکر و نشاسته درست کنند. 2 - شربت آبلیمو.
-
کاخ هشت بهشت
لغتنامه دهخدا
کاخ هشت بهشت . [ خ ِ هََ ب ِ هَِ ] (اِخ ) از بناهای دوره ٔ صفویه در اصفهان . در گزارشهای باستان شناسی ج 3 درباره ٔ این کاخ چنین آمده است :... عمارت هشت بهشت و باقی مانده ٔ باغ قدیمی آن که اطراف عمارت را فرا گرفته و درختانی بیشتراز نوع کبوده و کاج دار...