کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهشت شداد
لغتنامه دهخدا
بهشت شداد. [ ب ِ هَِ ت ِ ش َدْ دا ] (اِخ ) رجوع به ارم شود.
-
بهشت صبوحی
لغتنامه دهخدا
بهشت صبوحی . [ ب ِ هَِ ص َ ] (اِ مرکب )شراب بهشتی که در بامدادان نوشند. (ناظم الاطباء).
-
بهشت عدن
لغتنامه دهخدا
بهشت عدن . [ ب ِ هَِ ت ِ ع َ ] (اِخ ) یا باغ عدن مذکور در عهد عتیق (پیدایش 2) که آدم و حوا در آن میزیستند ولی بجهت نافرمانی از امر خدا از آن طرد شدند. این بهشت بهشت زمینی و دجله و فرات از رودهای آن بوده است . با پیدایش مفهوم مسیح در نزد یهود امید باز...
-
بهشت عدن
لغتنامه دهخدا
بهشت عدن . [ ب ِ هَِ ت ِ ع َ ] (اِخ ) مملکت بابل از حیث آبادی و زیادی سکنه و حاصلخیزی زمین چشم سیاحان خارجی را مانند یونانیها و رومیها خیره میکرد وآنرا بهشت عدن میخواندند. (ایران باستان ج 1 ص 26).
-
بهشت گنگ
لغتنامه دهخدا
بهشت گنگ . [ ب ِ هَِ ت ِ گ َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است که ضحاک در شهر بابل ساخته بود. (برهان ). نام قلعه ای است در شهر بابل و همانا منظور او گنگ دژهیخت [گنگ دژهوخت ] بوده که بیت المقدس باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا).
-
بهشت گنگ
لغتنامه دهخدا
بهشت گنگ . [ ب ِ هَِ ت ِ گ َ ] (اِخ )دارالملک افراسیاب . (برهان ). نام شهری بوده در دارالملک افراسیاب . (ناظم الاطباء). از کتب تاریخی و ادبی ما برمی آید که در «گنگ دژ» در خوارزم (خیوة حالیه ) واقع بوده است . در فصل 29 بند 10 بندهش آمده : کنگه دیز در ...
-
بهشت گنگ
لغتنامه دهخدا
بهشت گنگ . [ ب ِ هَِ ت ِ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت معلوم . (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع شده است . دارای 400 تن سکنه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
بهشت آباد
لغتنامه دهخدا
بهشت آباد. [ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) کنایه از دنیا است : چوسرو باش تهیدست فارغ از هر بدچو نخل باش ستوده در این بهشت آباد.سعدی .
-
بهشت آسا
لغتنامه دهخدا
بهشت آسا. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت آئین . بهشت گونه . بهشت مانند : خدم مجلس بهشت آسایش تحیر عقول غلمان دارالسرور. (حبیب السیر).
-
بهشت آیین
لغتنامه دهخدا
بهشت آیین . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) مانند بهشت . بهشت آسا. (ناظم الاطباء) : بهشت آئین سرایی را بپرداخت ز هر گونه در او تمثالها ساخت . رودکی .در آن مرغزار بهشت آئین خیمه ها زدند. (اسکندرنامه نسخه ٔ نفیسی ).
-
بهشت رو
لغتنامه دهخدا
بهشت رو. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت روی . در صفات خوبان ساده روی استعمال کنند. (آنندراج ). آسمانی روی . (ناظم الاطباء). زیباروی . که رویش در زیبائی چون بهشت باشد : مرا بعشق ملامت مکن که عشق مراز روی خوب تو گشت ای بهشت رو، آئین . فرخی .بهشت روی من آن ...
-
بهشت زار
لغتنامه دهخدا
بهشت زار. [ ب ِ هَِ ] (اِ مرکب ) جایی که مانند بهشت باشد. (ناظم الاطباء).
-
بهشت سیما
لغتنامه دهخدا
بهشت سیما. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشتی روی . بهشت رو. از اسمای محبوب است . (از آنندراج ). بهشت روی . (ناظم الاطباء). زیباروی : نظر بزلف و خط آن بهشت سیما کن شکسته ٔ قلم صنع را تماشا کن . صائب (از آنندراج ).رجوع به بهشت رو و بهشتی روی شود.
-
بهشت نشین
لغتنامه دهخدا
بهشت نشین . [ ب ِ هَِ ن ِ ] (نف مرکب ) از عالم صحرانشین و مسندنشین . (آنندراج ). اهل بهشت . || مبارک و خجسته و مسعود و بختیار. (ناظم الاطباء).