کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهشتی رخ
لغتنامه دهخدا
بهشتی رخ . [ ب ِهَِ رُ ] (ص مرکب ) خوش صورت . بهشتی روی : بهشتی رخی دوزخش تاخته ز مالک برضوان گذر یافته .نظامی .
-
بهشتی روی
لغتنامه دهخدا
بهشتی روی . [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) کنایه از خوب رو. (رشیدی ) (آنندراج ). کنایه از خوش صورت و خوب رو. (برهان ). کنایه از ساده رو چرا که در بهشت همه ٔ مردان سوای پیغمبر ما (ص ) ساده رو و در حالت نوجوانی خواهند بود. (غیاث ) (آنندراج ). خوشروی و جمیل و زی...
-
بهشتی سرشت
لغتنامه دهخدا
بهشتی سرشت . [ ب ِ هَِ س ِ رِ ] (ص مرکب ) آنکه خوی و طبعش مانند بهشت باشد. (ناظم الاطباء). خوش طینت . پاک سرشت : نگاری نخواهی بهشتی سرشت که با روی او باشی اندر بهشت . اسدی .بشادی در آن کشور چون بهشت برآسود با آن بهشتی سرشت .نظامی .
-
بهشتی صفت
لغتنامه دهخدا
بهشتی صفت . [ ب ِ هَِ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) چون بهشتی . بهشتی مانند. خوب : بهشتی صفت هرچه درخواستندبر آن مائده خوان برآراستند. نظامی .دهی چون بهشتی برافروخته بهشتی صفت حله بردوخته .نظامی .
-
بهشتی صورت
لغتنامه دهخدا
بهشتی صورت . [ ب ِ هَِ رَ ] (ص مرکب ) آنکه صورتی تر و تازه دارد. بهشتی روی . زیبا : بهشتی صورتی در جوف محمل چو برجی کآفتابش در میانست .سعدی .
-
بهشتی لقا
لغتنامه دهخدا
بهشتی لقا. [ ب ِ هَِ ل ِ ] (ص مرکب ) بهشتی روی . زیباروی : چون دوزخی گر ابر سیاه و پرآتش است زو بوستان چرا که بهشتی لقا شده ست ؟ناصرخسرو.
-
بهشتی وار
لغتنامه دهخدا
بهشتی وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) چون بهشتی . بهشتی گونه . مانند بهشتیان : بهشتی دید در قصری نشسته بهشتی وار در بر خلق بسته .نظامی .
-
بهشتی وش
لغتنامه دهخدا
بهشتی وش . [ ب ِ هَِ وَ ] (ص مرکب ) بهشتی وار. بهشتی گونه . مانند بهشتیان : دیده فرودوختم تا نه بدوزخ بردباز نظر میکنم سخت بهشتی وشی .سعدی .
-
حسین بهشتی
لغتنامه دهخدا
حسین بهشتی . [ ح ُ س َ ن ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) ابن محمدعلی قاری معاصر شاه اسماعیل صفوی بوده است . او راست : تجوید القرآن و کتاب الحساب . (ذریعه ج 3 ص 366 و ج 7 ص 6).
-
چهارجوی بهشتی
لغتنامه دهخدا
چهارجوی بهشتی . [ چ َ / چ ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جویهای بهشت است . رجوع به چارجوی بهشتی شود.
-
مرغ بهشتی
دیکشنری فارسی به عربی
دراج
-
Sterna paradisaea
پرستوی دریایی بهشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم جانوری] گونهای از تیرۀ کاکائیان و راستۀ سلیمسانان با بالهای باریک و سر گرد و گردن کوتاه و قطور و دم نواری و طویل و ظریف
-
مبارک آباد بهشتی
لغتنامه دهخدا
مبارک آباد بهشتی . [ م ُ رَ دِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است . و 337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
ماءده ء بهشتی
دیکشنری فارسی به عربی
طعام لذيذ
-
دوزخی و بهشتی
فرهنگ گنجواژه
بد و خوب.