کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهشت
/behešt/
معنی
۱. جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود؛ جنت؛ فردوس؛ مینو.
۲. جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ
دیکشنری
Elysium, heaven, Paradise, Zion
-
جستوجوی دقیق
-
بهشت
واژگان مترادف و متضاد
ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ
-
بهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vahišt، مقابلِ دوزخ] behešt ۱. جایی که نیکوکاران پس از مردن همیشه در آنجا خواهند بود؛ جنت؛ فردوس؛ مینو.۲. جایی که از خوبی و خرمی نظیر نداشته باشد.
-
بهشت
فرهنگ فارسی معین
(بِ هِ) [ په . ] ( اِ.)جایی خوش آب وهوا و سرسبز و خرم و سرشار از خوبی ها و لذت ها که پاداش پس از مرگ است ، فردوس ، جنت ، مینو، خلد.
-
بهشت
لغتنامه دهخدا
بهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا «وهیشته » از ریشه ٔ «وهو» صفت تفضیلی است برای موصوف محذوف که «انگهو» (خوب ) و «ایشت » (علامت تفضیل ) یعنی خوشتر، نیکوتر و آن (جهان هستی ) باشد و جمعاً یعنی جهان بهتر، عالم نیکوتر، ضد دژنگهو = دوزخ پهلوی و «وهیشت » فرد...
-
بهشت
دیکشنری فارسی به عربی
سماء
-
بهشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: behešt طاری: behešt طامه ای: behešt طرقی: behešt کشه ای: behešt نطنزی: behešt
-
واژههای مشابه
-
گنگ بهشت
لغتنامه دهخدا
گنگ بهشت . [ گ َ ب ِ هَِ ] (اِخ ) همان گنگ مذکور که به تازی قبةالارض گویند، روز و شب آنجا برابر است و بهشت گنگ نیز مینامند. (رشیدی ). نام شهری است در حدود مشرق از بلاد ترک منسوب به خوبان و در آن شهر معبدی است مشهور به قندهار. (از برهان ) : درآمد به آ...
-
هشت بهشت
لغتنامه دهخدا
هشت بهشت . [ هََ ب ِ هَِ ] (اِخ ) عمارتی است در شهر اصفهان نزدیک کاخ چهل ستون ، به شکل هشت ضلعی . مرکب از تالار بزرگی است که در وسط قرار گرفته و دارای چهار طاق و چهار قسمت بنا می باشد.
-
هشت بهشت
لغتنامه دهخدا
هشت بهشت . [ هََب ِ هَِ ] (اِخ ) هشت خلد. هشت بستان . هشت باغ . (از یادداشتهای مؤلف ). یکی خلد، دوم دارالسلام ، سوم دارالقرار، چهارم جنت عدن ، پنجم جنت المأوی ، ششم جنت النعیم ، هفتم علیین ، هشتم فردوس . (غیاث اللغات ) : هفت فلک با گهرت حقه ای هشت ...
-
رام بهشت
لغتنامه دهخدا
رام بهشت . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) نام زن ساسان سرسلسله ٔ ساسانیان . وی دختر گوزهر بازرنگی امیر استخر از امرای «بازرنگان » یا «بازرنگیان » بوده است . رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2530 و سبک شناسی ج 1 ص 134 شود.
-
احسان بهشت
لغتنامه دهخدا
احسان بهشت . [ اِ ن ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) احسان کلی و تمام : جانب میخانه رو، بگذر ز مسجد کاندروگر بیامرزندت احسان بهشتت می کنند . محمدسعید اشرف (از بهارعجم ).متن و حاشیه از لغت نامه های تألیف هند نقل شده است و با ذوق سلیم ایرانی وفق ن...
-
اردی بهشت
لغتنامه دهخدا
اردی بهشت . [ اَ /اُ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست و کلمه ٔ مرکب به معنی بهترین راستی است . مؤلف بره...
-
باغ بهشت
لغتنامه دهخدا
باغ بهشت . [ غ ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) باغی بوده است به سمرقند که توسطامیر تیمور آبادان شد. خواندمیر گوید : هم در این سال [ 778 هَ . ق . ] صاحبقران بی همال [ امیرتیمور ] مهد علیا تومان آغا بنت امیر موسی را در حباله ٔ نکاح کشید و در جانب غربی سمرقند باغ به...
-
باغ بهشت
لغتنامه دهخدا
باغ بهشت . [ غ ِ ب ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بهشت . روضه ٔ رضوان : در زمینی درخت باید کشت کآورد میوه ای چو باغ بهشت . نظامی .|| مجازاً، باغ بسیار باصفا و نزه و باطراوت و سبز و خرم که از خرمی همانند بهشت باشد.