کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهستان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهستان
فرهنگ نامها
(تلفظ: behestān) (به + ستان (پسوند مکان)) ، جای خوبان و نیکان ؛ موضعی در مازندران .
-
بهستان
لغتنامه دهخدا
بهستان . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بغستان .بیستون . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بیستون شود.
-
بهستان
لغتنامه دهخدا
بهستان . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) موضعی در گیل خواران (فرح آباد مازندران ). (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
بغستان
لغتنامه دهخدا
بغستان . [ ب َ غ ِ ] (اِ مرکب ) فغستان . بهستان . بیستون . بیت الاصنام . (مفاتیح ص 74). مرکب از بغ + ستان (ادات مکان ). همین کلمه است که بهستان و بیستون شده . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). بمعنی جایگاه خدایان بوده است ، زیرا در عهد هخامنشی و تا چند قرن...
-
بهستون
لغتنامه دهخدا
بهستون . [ ب ِ هَِ ] (اِخ ) بیستون . (دایرةالمعارف فارسی ) : و اول شب آدینه از دنیا برون شد بظاهر بهستون اندر راه . (مجمل التواریخ ). رجوع به بهستان و بغستان و بجستان و بیستون شود.
-
باپ تانه
لغتنامه دهخدا
باپ تانه . [ ن َ ] (اِخ ) مصحف باستانه . نام شهری قدیم در بهستان (بغستان ) در بیستون بنا بعقیده ٔ راولین سن : بیستون محلی است تقریباً در شش فرسنگی کرمانشاه در سر راهی که بهمدان میرود. اسم این محل را یاقوت بهستان نوشته ولی دیودورِ سیسیلی این محل را بغ...
-
ده یو
لغتنامه دهخدا
ده یو. [ دَه ْ ] (فارسی باستان ، اِ) کشور. (یادداشت مؤلف ). ولایتی که محل سکنای قوم یعنی مردمان متشکل از چند عشیره بود در شکل حکومت آریاهای ایرانی قدیم . (ایران باستان ج 1 ص 160). در فارسی لغاتی داریم که دایره ٔ مفهوم پارینه ٔ آنها تنگتر شده از آنها...
-
اسحاق آوند
لغتنامه دهخدا
اسحاق آوند. [ اِ وَ ] (اِخ ) موضعی در جنوب بیستون (بهستان ) و در آنجا نقشی از آثار عهد ماد مانده که قدمت آن بقرن هشتم ق . م . میرسد و اکنون نقش مذکور موسوم است بدکان داود و آن قبری است در بدنه ٔ کوه تراشیده . نقش مزبور عبارت است از صورت یک ایرانی که ...
-
تریتن تخمس
لغتنامه دهخدا
تریتن تخمس . [ ت ْ ت َ ت َ م ِ ] (اِخ ) پورداود آرد: تریتن تخمس در فرس هخامنشی چیتهرن تخم این نام در سنگ نبشته بهستان نیز آمده و نام یکی از سرکشان بوده که به داریوش بشورید و لفظاً یعنی تهم چهر یا دلیر. (فرهنگ ایران باستان ص 209). ظاهراً این همان کسی ...
-
چیش پش
لغتنامه دهخدا
چیش پش . [ چ ِ پ ِ ] (اِخ ) ازفرمانروایان قوم پارس (حدود سالهای 675 - 640 ق . م .) پسر و جانشین هخامنش سردودمان سلسله ٔ هخامنشی که پیش از هخامنش ریاست پارسومش به وی رسید (675 ق . م .) چون از ناتوانی ایلام آگهی یافت بخاک انزان (انشان ) حمله برد و خود ...
-
سگستان
لغتنامه دهخدا
سگستان . [ س َ گ ِ ] (اِخ ) پهلوی «سگستان » شهرستانهای ایرانشهر مرکب از «سکا» (نام قومی باستانی + ستان پسوند مکان ) در زبانهای باستانی تیره ٔ انبوهی از آریاییان میانه ٔ ایران و اروپا سکونت داشته اند و همیشه بتاخت و تاراج و کشتار می پرداخته اند نام ای...
-
نسا
لغتنامه دهخدا
نسا. [ ن ِ / ن َ ] (اِخ ) در اوستا و پارسی باستان : نی سایه ، در یونانی و رومی : نی سه ئیه ، در پارسی نسا به فتح و کسر اول [ ن َ / ن ِ ] هر دو آمده و آن در اصل به معنی آباد و آباده بوده چنانکه اکنون نام بسیاری از دیه ها مختوم به آباد است (جعفرآباد، ح...
-
بیستون
لغتنامه دهخدا
بیستون . [ س ُ ] (اِخ ) در مآخذ عربی بغستان (بعدها) بهستون کوهی در حدود چهل کیلومتری کرمانشاه کنار جاده ٔ همدان . حجاریها و کتیبه های بیستون از زمان داریوش اول هخامنشی است . حجاریها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورمزدا بلند کرده...
-
مغ
لغتنامه دهخدا
مغ. [ م ُ / م َ ] (ص ، اِ) گبر آتش پرست باشد از ملت ابراهیم . (لغت فرس چ اقبال ص 224). آتش پرست را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). آتش پرست و مغان جمع آن . (فرهنگ رشیدی ). طایفه ای از پارسیان را که پیرو زردشت اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). مجوسی . (...