کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهس
لغتنامه دهخدا
بهس . [ ب َ ] (ع مص ) دلیری کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) دلیری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دلیری و شجاعت و جرأت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
بحث
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدال، گفتگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه ۲. درس ۳. جستار، مبحث
-
بحث
فرهنگ واژههای سره
جستار
-
بحث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bahs ۱. گفتوگو کردن در مورد امر یا مطلبی برای رسیدن به نتیجهای خاص.۲. دعوا؛ بگومگو.۳. جستوجو؛ کاوش؛ پژوهش.
-
بحث
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - مذاکره . 2 - گفتگو.
-
بحث
لغتنامه دهخدا
بحث . [ ب َ ] (ع اِ) معدن . کان . || مار بزرگ . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ج ، بحوث . (منتهی الارب ).
-
بحث
لغتنامه دهخدا
بحث . [ ب َ ] (ع مص ) واپژوهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پژوهیدن . (زوزنی ). کاویدن و تفتیش کردن از کسی یا چیزی . (منتهی الارب ). بازپرسی کردن . تفتیش . واکاویدن سخن . (آنندراج ). کاوش . واکاویدن از سخن . جستجو. شدت طلب . کافتن . (نصاب الصبیان ). بازج...
-
بهث
لغتنامه دهخدا
بهث . [ ب َ ] (ع مص ) پیش آمدن کسی را به گشاده رویی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
بهص
لغتنامه دهخدا
بهص . [ ب َ هََ ] (ع اِمص ) تشنگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بهص
لغتنامه دهخدا
بهص . [ ب َ هََ ] (ع مص ) بَهِص َ بَهَصاً؛ تشنه شدن . (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
دلیری کردن
لغتنامه دهخدا
دلیری کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شجاعت کردن . مردانگی کردن . جرأت نمودن . (ناظم الاطباء). اظهار زور و قدرت و شجاعت کردن . بِراز. بَهس . (منتهی الارب ). حَمس . (تاج المصادر بیهقی ). فتک . (منتهی الارب ) : ز مستی کرد با شیر آن دلیری که نام مستی آ...
-
دلیری
لغتنامه دهخدا
دلیری . [ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دلیر. شجاعت . مردانگی . (ناظم الاطباء). دلاوری . بهادری . پردلی . دلداری . زهره . مقابل بددلی و جبن ، و آن از محاسن صفات ، میان بددلی و بی پروایی . (یادداشت مرحوم دهخدا). اقدام .بأس . بطالة. (دهار). بطولة. بَهس ....