کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهره وری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهره وری
/bahrevari/
معنی
بهرهور بودن؛ بهرهداری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
boon, enjoyment
-
جستوجوی دقیق
-
بهره وری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahrevari بهرهور بودن؛ بهرهداری.
-
بهره وری
لغتنامه دهخدا
بهره وری . [ ب َ رَ /رِ وَ ] (حامص مرکب ) بهره بری . (فرهنگ فارسی معین ). || بافایدگی . بهره داری . || سودبرندگی . || کامیابی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بهره وری
دیکشنری فارسی به عربی
کفاءة
-
بهره وری
واژهنامه آزاد
(اقتصاد) مقدار کالا یا خدمات تولیدشده در مقایسه با هر واحد از انرژی یا کار هزینه شده؛ به دست آوردن حداکثر سود ممکن، با بهره گیری و استفادۀ بهینه از نیروی انسانی، تجهیزات، زمان و مکان موجود. معادل productivity در انگلیسی.
-
واژههای مشابه
-
بهرة
لغتنامه دهخدا
بهرة. [ ب ُ رَ ] (ع اِ) زمین فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || میانه ٔ وادی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میان وادی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- بهرةالحلقه ؛ میانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اق...
-
بهره بهره
فرهنگ فارسی عمید
(قید) bahrebahre بخشبخش.〈 بهرهبهره کردن: (مصدر متعدی) بخشبخش کردن؛ قسمت کردن.
-
بهره بهره
لغتنامه دهخدا
بهره بهره . [ ب َ رَ / رِ ب َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) بخش بخش . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بهره بهره کردن
لغتنامه دهخدا
بهره بهره کردن . [ ب َ رَ / رِ ب َ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاره پاره کردن . قسمت کردن . (زمخشری ). بخش بخش کردن و قسمت کردن . (ناظم الاطباء).
-
gain control, acoustic gain control
میزانۀ بهره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شنواییشناسی] بخشی از مدار سمعک که برای تنظیم دستی یا خودکار بهرۀ صوتی و بهتبع آن تراز خروجی سمعک به کار میرود
-
بهرهمند
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahremand) (بهره + مند (پسوند دارندگی)) ، آن که یا آنچه بهره میبرد ، برخوردار ، کامیاب .
-
بهرهور
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahrevar) (بهره + ور (پسوند دارندگی)) ، بهرهمند ، ← بهرهمند .
-
بهره بردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سودبردن، فایده کردن، نفعبردن، سود کردن ≠ ضرر کردن، زیان بردن ۲. سهم بردن، سهیم بودن ۳. طرف، بربستن
-
نیم بهره
لغتنامه دهخدا
نیم بهره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح نجوم ) هر یک از نیمه های برج متعلق به شمس یا قمر. نیمه ٔ اول هر برج مذکر متعلق به شمس و نیمه ٔ آخر متعلق به قمر است و نیمه ٔ اول هر برج مؤنث متعلق به قمر و نیمه ٔ آخر متعلق به شمس است . (یادداشت مؤلف از...
-
هم بهره
لغتنامه دهخدا
هم بهره . [ هََ ب َ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سهیم . دو تن که از چیزی بهره ٔ برابر دارند. (یادداشت مؤلف ).