کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهجت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهجت
/be(a)hjat/
معنی
۱. شادمانی؛ سُرور.
۲. خرمی؛ شادابی.
۳. خوبی.
۴. تازگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ابتهاج، خوشی، سرور، شادمانی، نشاط، شادی، مسرت ≠ اندوه، غم
دیکشنری
beatitude
-
جستوجوی دقیق
-
بهجت
فرهنگ نامها
(تلفظ: be(a)hjat) (عربی) شادمانی ، نشاط .
-
بهجت
واژگان مترادف و متضاد
ابتهاج، خوشی، سرور، شادمانی، نشاط، شادی، مسرت ≠ اندوه، غم
-
بهجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَهجة] be(a)hjat ۱. شادمانی؛ سُرور.۲. خرمی؛ شادابی.۳. خوبی.۴. تازگی.
-
بهجت
فرهنگ فارسی معین
(بِ یا بَ جَ) [ ع . بهجة ] 1 - (مص ل .) شادمان شدن . 2 - (اِمص .) زیبایی . 3 - سرور، شادی .
-
بهجت
لغتنامه دهخدا
بهجت . [ ب َ ج َ ] (ع اِمص )شادمانی و تازگی . (غیاث ) (آنندراج ). سرور و شادی و شادمانی . (ناظم الاطباء) : آن ولایات دیگر بار ببهجت ملک و روای سلطنت او آراسته گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ تهران ص 301). || (مص ) شادمان شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجو...
-
واژههای مشابه
-
علی بهجت
لغتنامه دهخدا
علی بهجت . [ ع َ ب َ ج َ ] (اِخ ) ابن محمودبن علی آغامصری . عالم در تاریخ و آثار شرقی و اسلامی . وی در سال 1274 هَ . ق . در قریه ٔ بلهاالعجوز از توابع بنی سویف در صعیدأدنی متولد شد و بترتیب در مدارس ناصریه و تجهیزیة و مدرسه ٔ زبان شرکت کرد و در زبان...
-
بهجت افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ‹بهجتفزا› be(a)hjat[']afzā افزایندۀ بهجت؛ افزایندۀ سُرور و شادمانی.
-
بهجت شیرازی
لغتنامه دهخدا
بهجت شیرازی . [ ب ِ ج َ ت ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا عبدالحمیدبن مولانا عبدالغفار. والدش از علما و مقدسین و فقرا و سالکین آن دیار بود. جوانی است در ریعان شباب و از علوم متداوله فیض یاب . خط نسخ را خوب مینویسد بکتابت اشتغال دارد و از دست رنج نویسندگی اوقات...
-
بهجت آباد
لغتنامه دهخدا
بهجت آباد. [ ب ِ ج َ ] (اِخ ) از محلات مشهور تهران در طرف شمال . || از قنوات مشهور تهران بوده است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
بهجت آباد
لغتنامه دهخدا
بهجت آباد. [ ب ِ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه است که در شهرستان رفسنجان واقع است و دارای 229 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
بهجت آباد
لغتنامه دهخدا
بهجت آباد. [ ب ِ ج َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان فشگل دره است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و دارای 160 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
بهجت آیات
لغتنامه دهخدا
بهجت آیات . [ ب َ ج َ ] (ص مرکب ) خجسته . (ناظم الاطباء). خجسته . فرخنده .(فرهنگ فارسی معین ). || سعادتمند. || شادمان . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).
-
بهجت افزا
لغتنامه دهخدا
بهجت افزا. [ ب َ ج َ اَ ] (نف مرکب ) افزاینده ٔ شادمانی . زیاده کننده ٔ سرور. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
بهجت فزا
لغتنامه دهخدا
بهجت فزا. [ ب َ ج َ ف َ ] (نف مرکب ) بهجت افزا. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بهجت افزا شود.