کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهتری
لغتنامه دهخدا
بهتری . [ ب ِ ت َ ] (حامص مرکب ) نیکی . نیکویی . زیبایی . خوبی . پاکی : به فر تو گفتا همه بهتری است ابا تو همه رنج رامشگری است . فردوسی .گذشتیم از این سد اسکندری همه بهتری جو و نیک اختری . فردوسی .همی گفت کای برتر از برتری فزاینده ٔ پاکی و بهتری . فر...
-
بهتری
دیکشنری فارسی به عربی
تحسين , فائدة
-
واژههای مشابه
-
بهتری یافتن
لغتنامه دهخدا
بهتری یافتن . [ ب ِ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) به شدن . بهبودی یافتن : چون یعقوب بهتری یافت ، مهدی مردی علوی به وی داد و گفت این را بکش . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
آن باغ محصولات بهتری دارد.
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: nun bâqe mahsulât-e vehtari dâra. طاری: un raz hâsel-e vahdari dâra. طامه ای: nu raz mahsulâteš vey ni raz-e. طرقی: un raz mahsulât-e vahdari dâra. کشه ای: un raz mahsulâteš vahtar-a. نطنزی: non bâq hâseleš vehtar-a.
-
واژههای همآوا
-
بحتری
لغتنامه دهخدا
بحتری . [ ] (اِخ ) ابن سهلب . نام مردی است از بست سیستان در حدود سال 128 هَ . ق . و رجوع به تاریخ سیستان ص 132 شود.
-
بحتری
لغتنامه دهخدا
بحتری . [ ] (اِخ ) ابن قبیصة. برادرزاده ٔ مهلب بن ابی صفره که فرمانروائی ایالت مرو یافت . و رجوع به تاریخ بیهق ص 85 شود.
-
بحتری
لغتنامه دهخدا
بحتری . [ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) ابوعباده .ولیدبن عبید طائی متوفی بسال 284 هَ . ق . او راست دیوانی معروف که ابوبکر صولی و علی بن حمزه ٔ اصفهانی آن را مرتب کرده اند، اولی بر حروف و دومی بر اقسام . او بسال 205 هَ . ق . در یکی از قراء منبج حلب تولد یافت و پس ...
-
بحتری
لغتنامه دهخدا
بحتری . [ ب ُ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب است به بحتر که بطنی است از طی . (الانساب سمعانی ). منسوب است به بحتر که پدر قبیله ای از طی بود. (غیاث اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
betterments
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهبود، بهبودی، اصلاح، بهتری
-
betterment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بهبود، بهبودی، اصلاح، بهتری
-
vantages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزایا، برتری، بهتری، مزیت، تفوق
-
تلاشنامه
واژهنامه آزاد
این واژه می تواند جایگزین بهتری برای "گزارش عملکرد" باشد