کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهت
/boht/
معنی
۱. دهشتزده شدن.
۲. خاموش و متحیر ماندن.
۳. حیرت؛ دهشت.
۴. شگفتی آمیخته به سکوت.
۵. (روانشناسی) گیجی و کاهش هشیاری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی
۲. ماتزده
۳. حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن
برابر فارسی
گیج
دیکشنری
amazement, astonishmeht, bewilderment, confusion, consternation, mystification, perplexity, stupefaction, stupor, trance
-
جستوجوی دقیق
-
بهت
واژگان مترادف و متضاد
۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی ۲. ماتزده ۳. حیرت کردن، خیره شدن، شگفت زده شدن، متحیر ماندن
-
بهت
فرهنگ واژههای سره
گیج
-
بهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: بَهْت] boht ۱. دهشتزده شدن.۲. خاموش و متحیر ماندن.۳. حیرت؛ دهشت.۴. شگفتی آمیخته به سکوت.۵. (روانشناسی) گیجی و کاهش هشیاری.
-
stupor
بهت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] حالتی در مرز هوشیاری و ناهوشیاری همراه با عدم فعالیت روانی آشکار و کاهش توانایی در پاسخ دادن به تحریک
-
بهت
فرهنگ فارسی معین
(بَ یا بُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سرگشته ماندن ، خیره شدن . 2 - عاجز شدن ، درمانده گشتن .
-
بهت
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - کذب ، دروغ . 2 - افترا.
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (اِخ ) قومی از برهمنان و آنرا اهل اردو بهایت نیز گویند... و این لفظ هندی است . (از آنندراج ) (از غیاث ).
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع اِ) سنگی است . (منتهی الارب ).نام یک نوع سنگ . || رخنه . || جدایی و افتراق . || حیرت . (ناظم الاطباء).
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (ع مص ) حیران کردن . (ترجمان القرآن ). متحیر و سرگشته شدن . (از اقرب الموارد). متحیر ماندن . قال اﷲ تعالی : فبهت الذی کفر واﷲ لایهدی القوم الظالمین . (منتهی الارب ). مدهوش شدن و تحیر نمودن و منقطع گردیدن و هو الافصح . قوله تعالی : فبهت ...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ ] (هندی ، اِ) این نام هندوی است و معنی او رفتن ستاره است به روزی . (التفهیم ). لفظ هندی است و نزد منجمان حرکت کوکبی بود در زمان معین مثل ده روز یا پنج روزیا کمتر یا بیشتر. چون مطلق گویند مراد مقدار حرکت او بود در یک شبانه روز. (از کشاف اص...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ / ب َ هََ ] (ع مص ) دروغ بستن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ناگاه گرفتن . || غالب شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || متحیر گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ن...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب َ هََ ] (هندی ، اِ) نوعی از طعام باشد و بعضی گویند شیربرنج است و بعضی گویند فرنی است که برادر پالوده باشد و بعضی گویند حلوای برنج است و معرب آن بهط است . (برهان ) (آنندراج ) (هفت قلزم ). مأخوذ از هندی ، یک نوع غذایی که شیربرنج نیز گویند. (...
-
بهت
لغتنامه دهخدا
بهت . [ ب ُ ] (ع اِمص ، اِ) دروغ . (منتهی الارب ). کذب و دروغ . (ناظم الاطباء). || افترا. (فرهنگ فارسی معین ). || (ص ، اِ) ج ِ بَهوت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
بهت
دیکشنری فارسی به عربی
حيرة , دهشة