کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پیش بها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پولی که پیش از دریافت کالا به فروشنده دهند تا هنگام تحویل کالا بقیه پول را بپردازند، بیعانه .
-
تن بها
فرهنگ فارسی معین
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق دادگستری گذارد؛ وجه الکفاله .
-
شلان بها
فرهنگ فارسی معین
(ش بَ) (اِ.) مالیاتی که به مناسبت اعیاد وصول می شد.
-
پیش بها
لغتنامه دهخدا
پیش بها. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بیعانه . سلم . چیزی که پیش از دریافت کالا بفروشنده دهند. پیشادست .
-
دندان بها
لغتنامه دهخدا
دندان بها. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) کنایه ازدندان مزد است . (انجمن آرا). رجوع به دندان مزد شود.
-
سعد بها
لغتنامه دهخدا
سعد بها. [ س َ دِ ب َ ] (اِخ ) میر علیشیر نویسد: اشعار خوب دارد. از آنجمله این است :حاشا که مرا مهر تو ازدل برودیا خود از خاطر آن شکل و شمایل بروداز دلم عشق تو اندوه جهان برداردنور حق چون برسد ظلمت باطل برودحسن توماه فلک را که نهاده ست رخی مه که باشد...
-
شانه بها
لغتنامه دهخدا
شانه بها. [ ن َ / ن ِ ب َ ] (اِ مرکب ) بهای شانه . قیمت شانه . || مراد از قیمت اندک است یعنی آن مقدار مال که در قیمت خرید شانه کفایت کند. (آنندراج ).
-
شلان بها
لغتنامه دهخدا
شلان بها. [ ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) مالیاتی که به مناسبت اعیاد وصول شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
مرهم بها
لغتنامه دهخدا
مرهم بها. [ م َ هََ ب َ ] (اِ مرکب ) زری که به مجروح دهند برای درمان کردن وی . (آنندراج ) : ثنا گفت برکار استادشان ز مرهم بها خون بها دادشان . ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج ).میان ما و تو ای غیر ما جزا نشودکه خون بهای تو مرهم بهای ما نشود. نادم گیلانی (...
-
به بها
لغتنامه دهخدا
به بها. [ ب ِه ْ ب َ ] (ص مرکب ) بابها. پرقیمت . دارای قیمت . گرانبها : خود نماند نهان بر اهل هنرگوهر به بها ز مهره ٔ خر.سنائی .
-
بها افکندن
لغتنامه دهخدا
بها افکندن . [ ب َ اَ ک َدَ ] (مص مرکب ) بقیمت آوردن . ارزش چیزی را تعیین کردن : ده هزار گوسفند از آن من که بدست وی است میش و بره درساعت که این نامه بخواند در بها افکندو به نرخ روز بفروشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 406).
-
بها کردن
لغتنامه دهخدا
بها کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قیمت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). اثمان . استیام . تساوم . مساومه . (یادداشت بخط مؤلف ) : متاع نیکوی برکار میدیدبها میکرد چون بازار میدید. نظامی .برخیز تا طریق تکلف رها کنیم دکان معرفت بدو جو پربها کنیم . سعدی .بو...
-
بها گرفتن
لغتنامه دهخدا
بها گرفتن . [ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ارزش پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). قیمت گرفتن . پربها شدن . باارزش شدن : مرد بحکمت بها و قیمت گیردزی ّ زنان است ششتری و بهایی . ناصرخسرو.و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
بیش بها
لغتنامه دهخدا
بیش بها. [ بی ب َ ] (ص مرکب ) پربها.(یادداشت مؤلف ). مقابل کم بها. ثمین . قیمتی . غالی . پرقیمت . گران بها. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). مقابل ارزان . مقابل رخیص : ده پاره یاقوت سرخ و ده تخت جامه ٔ بیش بها... نزدیک وی فرستاد. (تاریخ سیستان ). و ...
-
تن بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (حقوق) tanbahā پولی که کسی برای آزاد شدن دیگری از زندان در صندوق دادگستری بگذارد؛ وجهالکفاله.