کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهانه فروشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهانه شکن
لغتنامه دهخدا
بهانه شکن . [ ب َ ن َ / ن ِ ش ِ ک َ ] (اِ مرکب ) آنچه از خوردنیهای سبک و ناچیز که اطفال را بدان سرگرم کنند. چیزی کم و ناچیز که به کودک دهند از خوردنی تا گریه نکند. سُکتَه . آنچه بچه را بدان خاموش کنند. صمته . صمات . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
بهانه طلب
لغتنامه دهخدا
بهانه طلب . [ ب َ ن َ / ن ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) بهانه جو. (ناظم الاطباء). بهانه طلبنده . آنکه از پی دست آویز گردد. بهانه جو. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بهانه جو شود.
-
بهانه فروش
لغتنامه دهخدا
بهانه فروش . [ ب َ ن َ / ن ِ ف ُ ] (نف مرکب ) بهانه فروشنده . عذر بیجا آورنده . (فرهنگ فارسی معین ). || پوزش آورنده . || حیله کننده . || ادعای بیجا کننده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
-
بهانه گیر
لغتنامه دهخدا
بهانه گیر. [ ب َ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) بهانه جو. بهانه طلب . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :علی بهانه گیر است ؛ بر کسی اطلاق کنند که برای انجام هر کاری عذری آورد.
-
بهانه گیری
لغتنامه دهخدا
بهانه گیری . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل بهانه گیر. بهانه جویی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
بهانه اوردن
دیکشنری فارسی به عربی
ذريعة , عذر
-
بدون بهانه
دیکشنری فارسی به عربی
لايغتفر
-
بهانه گیری
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتِجاجٌ
-
عذر و بهانه
لغتنامه دهخدا
عذر و بهانه . [ ع ُ رُ ب َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به عذر و رجوع به بهانه شود.- عذر و بهانه آوردن ؛ برای انجام ندادن کاری دلیل بی اساس تراشیدن .
-
علی بهانه گیر
لغتنامه دهخدا
علی بهانه گیر. [ ع َ ب َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از کسی که بر هر چیز اعتراض آرد و به هیچ امر دل خوش نکند. (امثال وحکم دهخدا).
-
عذر و بهانه
فرهنگ گنجواژه
بهانه.
-
حرف و بهانه
فرهنگ گنجواژه
ایراد.
-
بر و بهانه
فرهنگ گنجواژه
بهانه.
-
بند و بهانه
فرهنگ گنجواژه
بهانه.
-
بونه و بهانه
فرهنگ گنجواژه
بهانه.