کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهانه شکستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهانه شکستن
لغتنامه دهخدا
بهانه شکستن . [ ب َ ن َ / ن ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع بهانه و تدارک آن کردن . (بهار عجم ) (آنندراج ). کنایه از میان دور کردن بهانه باشد. (آنندراج ) : طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرنددیگر چه ماند بهر شکستن بهانه است . طالب آملی (ازآنندراج ).سر ...
-
واژههای مشابه
-
بهانه جوئی و بهانه تراشی
فرهنگ گنجواژه
بهانهگیری.
-
بهانه کردن
واژگان مترادف و متضاد
دستاویز کردن، دستاویز قرار دادن، مستمسک قرار دادن
-
بهانه تراشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānetarāši عذر و بهانۀ نابهجا آوردن.
-
بهانه جو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahāneju کسی که دنبال بهانه میگردد.
-
بهانه جویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānejuy(')i ایراد بیجا گرفتن؛ در پی بهانه و دستاویز برای بازخواست و اعتراض گشتن؛ دنبال بهانه گشتن.
-
بهانه ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bahānesāz بهانهتراش؛ آنکه برای کاری ناروا یا سرپیچی از کاری عذر و بهانه بیاورد.
-
بهانه سازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānesāzi بهانه ساختن؛ بهانهتراشی؛ عذر و بهانۀ نابهجا آوردن.
-
بهانه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bahānegir ویژگی کسی که به هر کاری ایراد میگیرد و بیسبب بازخواست میکند.
-
بهانه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahānegiri بهانه گرفتن؛ ایراد بیجا گرفتن.
-
شیرین بهانه
لغتنامه دهخدا
شیرین بهانه . [ ریم ْ ب َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) که بهانه ٔ خوش و دلپسند بیاورد : از بس دهان تنگ تو شیرین بهانه است . صائب تبریزی (از آنندراج ).هر دم هزار بوسه طلب را به گفتگوی وامی کند ز سر لب شیرین بهانه اش .صائب تبریزی (از آنندراج ).
-
بهانه آوردن
لغتنامه دهخدا
بهانه آوردن . [ ب َ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) عذر نابجا عرضه کردن . دست آویز یافتن . با دلایل نابجای شانه خالی کردن از امری : اگر بهانه آرد و آن حدیث قاید منجوق در دل وی مانده است ، این حدیث طی باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). || سخن بیهوده ن...
-
بهانه افتادن
لغتنامه دهخدا
بهانه افتادن . [ ب َ ن َ / ن ِ اُ دَ ] (مص مرکب ) دست آویز شدن . (فرهنگ فارسی معین ). عذر بیجا و ناپسند آوردن : یاد آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست . امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).رجوع به بهانه شود.
-
بهانه افکندن
لغتنامه دهخدا
بهانه افکندن . [ ب َ ن َ / ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عذر بیجا و ناپسند آوردن : دل از سودای شیرین در غم افکندبهانه بر فراق مریم افکند.میرحسن (از آنندراج ).