کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بهان
فرهنگ نامها
(تلفظ: behān) منسوب به خوبی و نیکی ، خوبان .
-
بهان
لغتنامه دهخدا
بهان . [ ب َ ] (اِخ ) بهون . دهی از دهستان قزقانچای است که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع و دارای 400 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
بهان
واژهنامه آزاد
منسوب به خوبی و نیکی ،خوبان
-
واژههای مشابه
-
بهاندخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: behān doxt) (بهان + دخت = دختر) دختر خوب و نیک .
-
جان بهان
لغتنامه دهخدا
جان بهان . [ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در هفت هزارگزی شمال بستان آباد ودو هزارگزی بشوسه ٔ قدیم اردبیل تبریز، محلی جلگه و سردسیر است . و ششصد و پنجاه و پنج تن سکنه دارد. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آ...
-
جستوجو در متن
-
طاسباز
لغتنامه دهخدا
طاسباز. (نف مرکب ) در ولایت طایفه ای اند که از زیر خرقه طاسها برآرند و گاهی طاس را در هوا افکنند و بر سر چوب بگیرند، از عالم شیشه باز، و بازیهای عجیب و غریب دیگر نیز کنند، از عالم بهان متی هندوستان . (آنندراج ) (بهار عجم ) : ز کشتی چو کردیم هنگامه سا...
-
عقیلة
لغتنامه دهخدا
عقیلة. [ ع َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث عَقیل . رجوع به عقیل شود. || زن کریمه ٔ مخدره ٔ گرامی قبیله . (منتهی الارب ). کریمه ٔ مخدره . (اقرب الموارد) : در عهد ایلک خان عقیله ای از مخدرات اولاد او از بهر امیر جلیل ابوسعید مسعود نامزدکرده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یم...
-
بهی
لغتنامه دهخدا
بهی . [ ب ِ ] (حامص ) نیکویی و خوبی . (برهان ) (غیاث ). خوشی و نیکویی و خوبی . (آنندراج ). خوبی . (انجمن آرا). نیکویی و خوبی . بهتری . (ناظم الاطباء). پهلوی «وهه » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بدین معنی مرکب است از «به » و «یای » مصدر. (آنندراج ) (از غ...
-
اصباهان
لغتنامه دهخدا
اصباهان . [ اِ ] (اِخ ) معرب اسپاهان است ، و آن شهریست مشهور در عراق و نام اصلی او این است . (برهان ) (آنندراج ).و صاحب منتهی الارب کلمه ٔ اصبهان را بنقل از صاحب قاموس مشتق از اَصَّت الناقة آورده است که بمعنی سخت گردیدن گوشت ناقه و محکم شدن پیوستگی ا...
-
کم
لغتنامه دهخدا
کم . [ ک َ ] (ص ، ق ) اندک باشد که در مقابل بسیار است . (برهان ) (آنندراج ). اندک و قلیل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). قلیل . نذر. یسیر. اندک . نزیر. نزر. منزور. بخس . مقابل بسیار و کثیر و زیاد وبیش و افزون . با آمدن ، آوردن ، دادن ، زدن ،...
-
ه
لغتنامه دهخدا
ه. (حرف ) حرف سی ویکم است از حروف هجای فارسی و بیست وهفتم از حروف هجای عربی . نام آن «ها» ونشانه ٔ آن در تحریر «هَ ، ه » است و به حساب جمل آن را به پنج دارند. و آن از حروف حلقی و ناریه و مرفوع و مصمته است و در علم نجوم و معما رمز و نشانه ٔ زهره و رمز...