کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طاق بهار
لغتنامه دهخدا
طاق بهار. [ ق ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قوس ِ قزح . رنگین کمان . کمان رستم .
-
سیه بهار
لغتنامه دهخدا
سیه بهار. [ ی َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) بهار سبزه . بعضی گویند که در بلاد سردسیر در ایام ربیع سبزه ٔ کشت که از زیر برف از پس سردی و سیرآبی بغایت سبز مایل به کبودی و سیاهی بیرون می آید آنراسیه بهار گویند. (غیاث اللغات ). ترکیب قلب است به معنی بهار به افرا...
-
میش بهار
لغتنامه دهخدا
میش بهار. [ ب َ ] (اِ مرکب ) گلی است زرد که آن را گاوچشم خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). گل گاوچشم و اقحوان .(ناظم الاطباء). نام گلی است که آن را گل گاوچشم می گویند و در فصل بهار ظاهر شود. (برهان ). گاوچشم است . (از اختیارات بدیعی ). نزد بعضی اقحوان ...
-
افسر بهار
لغتنامه دهخدا
افسر بهار. [ اَ س َ رِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوایی از موسیقی . لحنی از موسیقی . (یادداشت مؤلف ) : چون افسر بهار بود نای عندلیب چون بند شهریار بود های طوطوی .منوچهری .
-
باد بهار
لغتنامه دهخدا
باد بهار. [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نسیم بهار. (ناظم الاطباء: باد). رجوع به باد بهاران شود.
-
بهار آوردن
لغتنامه دهخدا
بهار آوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) گل دادن . شکوفه کردن : کجا روز کشتنْش بار آوردبسالی دو بارش بهار آورد.فردوسی .
-
بهار بشکنه
لغتنامه دهخدا
بهار بشکنه . [ ب َ رِ ب َ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : مطربان ساعت بساعت بر نوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز گاهی اشکنه گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیرگاه نوروز بزرگ...
-
بهار تانیسر
لغتنامه دهخدا
بهار تانیسر. [ ب َ رِ س َ ] (اِخ ) بتخانه ٔ تانیسر. رجوع به تانیسر شود : از آنکه جایگه حج هندوان بودی بهار گنگ بکند و بهار تانیسر.عنصری .
-
بهار چین
لغتنامه دهخدا
بهار چین . [ ب َ رِ ] (اِخ ) بتخانه ٔ چین . بهارستان . (فرهنگ فارسی معین ) : بی آفرین سرایی بلبل بهار و باغ پدرام نیست گرچه چمن شد بهار چین . سوزنی .کآسمان قبله ٔ زمین خواندش وآفرینش بهار چین خواندش .نظامی (هفت پیکر ص 63).
-
بهار چین
لغتنامه دهخدا
بهار چین . [ ب َرِ ] (اِخ ) جایی که در افسانه ها بمنزله ٔ بهشت روی زمین است . بهشت گنگ . و آن بدست عده ای از ایرانیان در وسط خاک توران در طرف شمال سیر دریا (سیحون ) برپا شده بود. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بهشت گنگ شود.
-
بهار دادن
لغتنامه دهخدا
بهار دادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) در فصل بهار با اتباع و حشم در جایی اقامت گزیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || سبزه خورانیدن ستور را. فصل بهار در نزهتگاهی ماندن و ستور را بچرا داشتن . (یادداشت بخط مؤلف ): در سنه ٔ عشرو خمسمائه ٔ (510 هَ . ق .)... سنجربن...
-
بهار دارابی
لغتنامه دهخدا
بهار دارابی . [ ب َ رِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدعلی بن شیخ اسحاق شیخ الاسلامی دارابجرد فارس . بعد از پدر به دارالخلافه آمد و پس از چندی تأخیر بخدمت میرزا عبدالوهاب اصفهانی معتمدالدوله رفته معروض داشت که شرط کلی شیخ الاسلامی عدم سواد و تدین است و من ج...
-
بهار شیروانی
لغتنامه دهخدا
بهار شیروانی . [ ب َ رِ شیرْ ] (اِخ ) نامش میرزا نصراﷲ و اصلش از شیروان شماخی است و در جوانی بعزم سیاحت و تجارت بمسافرت بلاد پرداخت و بهندوستان افتاد و سالها در آن حدود متوقف بود و در سال 1275 هَ . ق . به دارالخلافه آمد طبع خوشی داشت . او راست :چه شد...
-
بهار عنبر
لغتنامه دهخدا
بهار عنبر. [ ب َ عَم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) نقاط سپیدی زردی آمیز که بعد از شکستن عنبر اشهب پدید می آید. (غیاث اللغات ). سفیدی زردی آمیز که از شکستن عنبر اشهب پدید آیدو وقت فروختن عنبر نیز مسموع است . (آنندراج ). || انتشار بوی عنبر. (غیاث اللغات ). کنایه ...
-
بهار کردن
لغتنامه دهخدا
بهار کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکفته شدن گل و شکوفه . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء).