کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهاران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بهاران
/bahārān/
معنی
۱. بهار؛ فصل بهار.
۲. هنگام بهار؛ در وقت بهار: ◻︎ درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بیبرگ ماند (سعدی: ۱۵۷).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بهار هنگام، فصل بهار ≠ خزان، برگریزان
دیکشنری
springtime
-
جستوجوی دقیق
-
بهاران
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahārān) هنگام بهار ، موسم بهار .
-
بهاران
واژگان مترادف و متضاد
بهار هنگام، فصل بهار ≠ خزان، برگریزان
-
بهاران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bahārān ۱. بهار؛ فصل بهار.۲. هنگام بهار؛ در وقت بهار: ◻︎ درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بیبرگ ماند (سعدی: ۱۵۷).
-
بهاران
لغتنامه دهخدا
بهاران . [ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگام بهار. (ناظم الاطباء). بهار. (آنندراج ). هنگام بهار و فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین ) : بهاران و جیحون و آب روان سه اسب و سه جوشن سه برگستوان . فردوسی .خوشا بهاران کز خرمی و بخت جوان همی بدیدن روی تو تازه گردد جان . فرخ...
-
واژههای مشابه
-
باد بهاران
لغتنامه دهخدا
باد بهاران . [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد بهار. نسیم بهار : آب حیوان تیره گون شد، خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد؟ حافظ.رجوع به باد بهار شود.
-
جستوجو در متن
-
آبسالان
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) بهاران ، فصل کار.
-
ربیع
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهار، بهاران ≠ تموز ۲. خریف
-
اقزع
لغتنامه دهخدا
اقزع . [ اَ زَ ] (ع ص ) ستور جای جای پشم ریخته در بهاران . و همچنین کبش اقزع . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستور یا کبش که در بهاران جای جای از پشم آن ریخته باشد.
-
بهار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ≠ پاییز ۲. شکوفه ۳. بتخانه، بتکده
-
باد بهار
لغتنامه دهخدا
باد بهار. [ دِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نسیم بهار. (ناظم الاطباء: باد). رجوع به باد بهاران شود.
-
زیلان
واژهنامه آزاد
زندگی، منسجم، گیاهی مخملی و زیبا که بهاران کوهها و دامنه ها را همچون مخملی سبز می پوشاند.
-
لیمودارو
لغتنامه دهخدا
لیمودارو. (اِ مرکب ) تین مکی . نباتی است کوهی که در بهاران از میان سنگها بروید و بوی لیمو کند و طبیعت آن گرم و خشک باشد و آن را به تازی وشیح خوانند. (جهانگیری ).
-
بهارخواب
لغتنامه دهخدا
بهارخواب . [ ب َ خوا / خا ] (اِ مرکب ) ایوان یا هر جای بلند برای خوابگاه تابستان . ایوان و دکان و سکویی که به بهاران در آنجا بشب خسبند. (یادداشت بخط مؤلف ).