کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهاءالدین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بهاءالدین اربلی
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین اربلی . [ ب َ ئُدْ دی ن ِ اَ ب ِ ] (اِخ ) علی بن عیسی اربلی . از شعراو محدثین و منشیان شیعی عراقی بود. وی در بغداد مشاغل دیوانی داشت ، و در خدمت عطاملک جوینی بود. اثر معروفش کتاب کشف الغمه است بزبان عربی در شرح حال ائمه ٔاثناعشریه که در 687...
-
بهاءالدین سام
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین سام . [ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) سه تن از امرا و سلاطین آل شنسب در ولایت غور و طخارستان حکومت کردند اولی در 544 هَ . ق . به امارت نشست و دومی در 588 هَ . ق . و سومی در سن 14سالگی امارت یافت . رجوع به دایرة المعارف فارسی شود. در خاندان غور سه پا...
-
بهاءالدین ولد
لغتنامه دهخدا
بهاءالدین ولد. [ ب َ ئُدْ دی وَ ل َ ] (اِخ ) پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی . رجوع به بهاءالدین محمد سلطان العلماء و احمدبن جلال الدین و نفحات الانس شیخ جامی شود.
-
خانقاه بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
خانقاه بهاءالدین . [ ن َ / ن ِ هَِ ب َ ئِدْ دی ] (اِخ ) این خانقاه ابتدا منزل بهأالدین ابوالمحاسن یوسف بن رافعبن شداد. متوفی بسال 632هَ . ق . بود که در آن میزیست و سپس آن را وقف بر صوفیان کرد. (از خطط الشام محمد کردعلی جزء 6 ص 146).
-
چشمه ٔ بهاءالدین
لغتنامه دهخدا
چشمه ٔ بهاءالدین . [چ َ م َ ی ِ ب َ ءُ د دی ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان که در 20 هزارگزی شمال باختر سنقر و 5 هزارگزی شمال باختر سطر واقع است . دامنه و سردسیر است و 226 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه ٔ گاو...
-
جستوجو در متن
-
ولد
لغتنامه دهخدا
ولد. [ وَ ل َ ] (اِخ ) بهاءالدین . رجوع به بهاءالدین (محمد. سلطان العلماء) شود.
-
حافظ
لغتنامه دهخدا
حافظ. [ ف ِ ] (اِخ ) بهاءالدین (شیخ ...). رجوع به بهاءالدین حافظ و نفحات الانس ص 291 به بعد شود.
-
ابوالمعالی
لغتنامه دهخدا
ابوالمعالی . [ اَبُل ْ م َ ] (اِخ ) بهاءالدین . او راست : زادالفقهاء.
-
نقش بندیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی. عربی] (تصوف) naqšbandiy[y]e سلسلهای از صوفیه منسوب به شیخبهاءالدین نقشبند.
-
عبدا
لغتنامه دهخدا
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عقیل القرشی الهاشمی العقیلی ملقب به بهاءالدین . رجوع به ابن ابومحمد بهاءالدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن بهاءالدین محمد جوینی ، نواده ٔ خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان . رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین ...) شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن خواجه بهاءالدین محمد جوینی ، نواده ٔ خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان . رجوع به علی جوینی (ابن بهاءالدین محمد...) شود.
-
مولانا
لغتنامه دهخدا
مولانا. [ م َ / مُو ] (اِخ ) لقب بهاءالدین محمدبن حسن خطیبی ملقب به سلطان العلماء و معروف به بهاء ولدو بهاءالدین ولد، عارف و فاضل نامی و از خلفای شیخ نجم الدین کبری و پدر مولانا جلال الدین مولوی بلخی بود.رجوع به بهاءالدین محمد و فیه مافیه ص 12 و 19 ش...
-
صابر
لغتنامه دهخدا
صابر. [ ب ِ ] (اِخ ) خواجه بهاءالدین . رجوع به صابر سمرقندی شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) بهاءالدین . رجوع به احمدبن عبدالکافی سبکی شود.