کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بها
/bahā/
معنی
قیمت؛ ارزش؛ نرخ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ارزش، ثمن، قیمت، ارز، ارج، مظنه، نرخ
۲. ارج، قدر، قرب، منزلت
۳. تاوان
۴. جلا، درخشندگی، درخشش، رونق
۵. شکوه، فر
۶. جلال، عظمت
۷. جمال، زیبایی ≠ زشتی
۸. حسن، نیکویی ≠ قبح، زشتی
دیکشنری
cost, figure, price, price tag, rate, valuation, values, worth
-
جستوجوی دقیق
-
بها
فرهنگ نامها
(تلفظ: bahā) قیمت ، ارزش ؛ (در عربی) درخشندگی و روشنی و (به مجاز) فر و شکوه میباشد .
-
بها
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارزش، ثمن، قیمت، ارز، ارج، مظنه، نرخ ۲. ارج، قدر، قرب، منزلت ۳. تاوان ۴. جلا، درخشندگی، درخشش، رونق ۵. شکوه، فر ۶. جلال، عظمت ۷. جمال، زیبایی ≠ زشتی ۸. حسن، نیکویی ≠ قبح، زشتی
-
بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bahā قیمت؛ ارزش؛ نرخ.
-
بها
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بهاء] [قدیمی] bahā ۱. روشنی؛ درخشندگی.۲. رونق.۳. زیبایی؛ نیکویی.
-
بها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) قیمت ، ارزش ، نرخ .
-
بها
لغتنامه دهخدا
بها. [ ب َ ] (اِ) قیمت هر چیز. (برهان ). قیمت و ارزش . (از آنندراج ). قیمت هر چیزی . (انجمن آرا). قیمت . ارزش . ارز. نرخ . (فرهنگ فارسی معین ). ثمن . (ترجمان القرآن ). ارز. ارج . قیمت . قدر. آمرغ . آخش .(یادداشت بخط مؤلف ) : چو یاقوت باید سخن بی زیا...
-
بها
لغتنامه دهخدا
بها. [ ب َ ] (از ع ، اِ) خوبی و زیبایی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). به این معنی ، عربی است . بهاء. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خوبی و زیبایی . (ناظم الاطباء). رجوع به بهاء شود. || زینت و آرایش . (ناظم الاطباء). رجوع به بهاء شود.
-
بها
لغتنامه دهخدا
بها. [ ب ِ ] (صوت ) بمعنی خوشا. نیکا. این کلمه مرکب است از به + الف اکثرت یا اشباع . و در مقام تحسین گفته شود : خوشا ملکا که ملک زندگانیست بها روزا که آن روز جوانیست .نظامی .
-
بها
دیکشنری فارسی به عربی
شعر , يستحق
-
واژههای مشابه
-
بِهَا
فرهنگ واژگان قرآن
به آن - به او(مؤنث)
-
گرمابه بها
لغتنامه دهخدا
گرمابه بها. [ گ َ ب َ / ب ِ ب َ ] (اِ مرکب ) مزد حمام . اجرت گرمابه . || انعام .بخشش : نزلها بیاوردند از حد و اندازه گذشته و بیست هزار درم سیم گرمابه بها. (تاریخ بیهقی ).
-
half price
نیمبها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] قیمتی معادل نصف قیمت معمول
-
نعل بها
لغتنامه دهخدا
نعل بها. [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) مالی که فدیه ٔ ولایت خودبه لشکر دشمن قوی دهند تا تاراج نکند. (غیاث اللغات ). مالی و زری را گویند که به تصدق و فدای ولایت خود به لشکر خصم دهند تا از تاخت و تاز ایمن باشند. (برهان قاطع). زری که به لشکر بیگانه دهند از جهت...
-
أَتَيْنَا بِهَا
فرهنگ واژگان قرآن
آن را بياوريم