کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیام
فرهنگ نامها
(تلفظ: benyām) (مخفف بنیامین) ، ← بنیامین .
-
واژههای همآوا
-
بنی عم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bani'am[m] پسران عمو؛ عموزادگان.
-
جستوجو در متن
-
بنصر
لغتنامه دهخدا
بنصر. [ ب ِ ص ِ ] (ع اِ) انگشتی که میان وسطی و خنصر است . مؤنث است . ج ، بناصر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد).انگشت چهارم . ج ، بناصر. (مهذب الاسماء). انگشت میانه ٔ انگشت کوچک و وسطی . مؤنث آید و بفارسی دوم و بنیام گویند. ج ، ...
-
ذوالقدر
لغتنامه دهخدا
ذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشاه آفاق [ شاه اسماعیل ] ازیورت قشلاق بیرون خرامیده در مرغزاری که عذوبت آبش خاصیت چشمه ٔ تسن...