کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیاد و اساس هر کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیاد و اساس هر کاری
دیکشنری فارسی به عربی
فراش
-
واژههای مشابه
-
grain support 1
بافت دانهبنیاد، دانهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت آواربنیاد
-
mud support
بافت گِلبنیاد، گِلبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت خمیرهبنیاد
-
گسسته بنیاد
لغتنامه دهخدا
گسسته بنیاد. [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ب ُ ] (ص مرکب ) مستأصل . برکنده بنیاد. (آنندراج ). نااستوار : گر ستانم به زور بیداد است ورنه صبرم گسسته بنیاد است .امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گِلبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت خمیرهبنیاد
-
بنیاد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بنیاننهادن، تاسیس کردن، بنا نهادن، بن افکندن ۲. آغازیدن، شروع کردن
-
نیک بنیاد
لغتنامه دهخدا
نیک بنیاد. [ ب ُ ] (ص مرکب ) نیکواساس .
-
بی بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bibonyād بیپایه؛ بیاصل؛ بیاساس.
-
آواربنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت آواربنیاد
-
خمیرهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت خمیرهبنیاد
-
grain support 2
دانهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ← بافت آواربنیاد
-
بنیاد ریختن
لغتنامه دهخدا
بنیاد ریختن . [ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سست بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sostbonyād بیدوام؛ ناپایدار.
-
بنیاد نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل , معهد , وجد