کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیاد ریختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بنیاد بردن
لغتنامه دهخدا
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم .حافظ (دیوان چ غنی ص 216).شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیری...
-
بنیاد کردن
لغتنامه دهخدا
بنیاد کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شالده نهادن . تأسیس . (فرهنگ فارسی معین ). اساس قرار دادن : ز دارنده ٔ دادگر یاد کن خرد را بدین یاد بنیاد کن . فردوسی .نخست از جهان آفرین یاد کن پرستش بر این یاد بنیاد کن . فردوسی . || بنا کردن . (فرهنگ فارسی م...
-
بنیاد کندن
لغتنامه دهخدا
بنیاد کندن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدم و خراب کردن . (آنندراج ). خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) : بنماید که جفای فلک از دامن دل دست کوته نکند تا نکند بنیادم . سعدی .زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم . حافظ...
-
بنیاد نهادن
لغتنامه دهخدا
بنیاد نهادن . [ ب ُ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) شالده نهادن . تأسیس . (فرهنگ فارسی معین ). تأسیس . (ترجمان القرآن ) (دهار). بنیاد کردن . (آنندراج ) : معابد و کنیسه های ایشان خراب کرد و بجای آن ، مساجد بنیاد نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول ص 26).چو ب...
-
خجسته بنیاد
لغتنامه دهخدا
خجسته بنیاد. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب ُن ْ ] (ص مرکب ) آنچه بنیادش مبارک است . ظاهراً در وصف ابنیه بکار میبرند، بگاه توصیف و محض خوش آمد صاحب بنا از بنای او آنرا بدین گونه وصف کنند. خوش بنا.
-
سخت بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saxtbonyād بنای محکم و پایدار.
-
سست بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sostbonyād بیدوام؛ ناپایدار.
-
بنیاد نهادن
دیکشنری فارسی به عربی
مستهل , معهد , وجد
-
اصل بنیاد
دیکشنری فارسی به عربی
اصل
-
computer-based trainee
کارآموز رایانهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که با استفاده از برنامههای رایانهای، دانش یا مهارت کسب میکند
-
web-based trainee
کارآموز وببنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] کسی که ازطریق وب آموزش میبیند
-
ID-based access control
واپایش دسترسی شناسهبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی، مهندسی مخابرات] واپایش دسترسیای که براساس شناسۀ کاربر انجام میشود
-
attribute-based access control
واپایش دسترسی ویژگیبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی، مهندسی مخابرات] واپایش دسترسیای که براساس ویژگیهای کاربر انجام میشود
-
web-based learning, WBL
یادگیری وببنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] فرایند یادگیری ازطریق رسانۀ وِب اختـ . یادـ وِب
-
event-based scenario
فرانامۀ رویدادبنیاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] فرانامهای مبتنی بر گسست در روندها و ناپیوستگی میان گذشته و آینده