کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیآدم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنیآدم
مترادف و متضاد
۱. آدمها، انسانها
۲. انسان، بشر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیآدم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آدمها، انسانها ۲. انسان، بشر
-
واژههای همآوا
-
بنی آدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. مٲخوذ از عبری] bani'ādam ۱. پسران آدم؛ اولاد آدم؛ مردم؛ مردمان.۲. انسان.
-
بنی آدم
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) [ ع . ] ( اِ.) انسان ، آدمیزاد.
-
بنی آدم
واژهنامه آزاد
فرزندان آدم.
-
جستوجو در متن
-
صوفی سوز
لغتنامه دهخدا
صوفی سوز. (نف مرکب ) سوزاننده ٔ صوفی . از پا درافکننده ٔ صوفی . مست و بیخود کننده ٔ صوفی : شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم .حافظ.
-
بنیاد بردن
لغتنامه دهخدا
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم .حافظ (دیوان چ غنی ص 216).شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد بردلبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیری...
-
بنیاد کندن
لغتنامه دهخدا
بنیاد کندن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدم و خراب کردن . (آنندراج ). خراب کردن . منهدم ساختن . (فرهنگ فارسی معین ) : بنماید که جفای فلک از دامن دل دست کوته نکند تا نکند بنیادم . سعدی .زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم . حافظ...
-
بنیاد کردن
لغتنامه دهخدا
بنیاد کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شالده نهادن . تأسیس . (فرهنگ فارسی معین ). اساس قرار دادن : ز دارنده ٔ دادگر یاد کن خرد را بدین یاد بنیاد کن . فردوسی .نخست از جهان آفرین یاد کن پرستش بر این یاد بنیاد کن . فردوسی . || بنا کردن . (فرهنگ فارسی م...
-
کشفتن
لغتنامه دهخدا
کشفتن . [ ک َ ش َ ت َ / ک ُ ش ُ ت َ ] (مص ) گشودن . شکافتن . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ).- برکشفتن ؛ گشودن . (از ناظم الاطباء). برداشتن : دل برگرفته ام ز بد و نیک روزگارتا پرده های راز فلک برکشفته ام . کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ). || پراک...
-
کوته کردن
لغتنامه دهخدا
کوته کردن . [ ت َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوتاه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کوتاه کردن شود.- کوته کردن دست از چیزی ؛ از تصرف در آن خودداری کردن . احتراز کردن از مداخله ٔ در آن . دوری و اجتناب کردن از آن . دست کشیدن از آن : ز چیز کسان دست کوته...
-
برباد
لغتنامه دهخدا
برباد. [ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بر + باد) نیست و نابود. (آنندراج ). خراب و منهدم و سرنگون و ویران شده . (ناظم الاطباء).- برباد آمدن ؛ بیهوده و بی فایده شدن : از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدارکاین تحمل که تو دیدی همه برباد آمد. حافظ.- برباد بودن ؛ م...
-
باره
لغتنامه دهخدا
باره . [ رَ / رِ ] (اِ) کرّت و مرتبت و نوبت . (برهان ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث ) (آنندراج ) (جهانگیری ). نوبت و مرتبه . (رشیدی ). دفعه . (دِمزن ). بمعنی دفعه آمده مانند دوباره ، یکباره . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ). کثرت و نوبت...
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بن محمد بن اسماعیل اللامعی الجرجانی الدهستانی از شعرای عهد سلطان ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام الملک طوسی و معاصر برهانی پدر معزّی و آن طبقه از شعرا. (حواشی چهارمقاله ٔ عروضی از مرحوم قزوینی ص 154).در تذکره ٔلباب الالبا...