کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
بنی
/bani/
معنی
۱. پسران.
۲. فرزندان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِِ ابن] [قدیمی] bani ۱. پسران.۲. فرزندان.
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فروغن بخش ششتمد که در شهرستان سبزوار واقع است و دارای 165تن سکنه میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب َ ] (ع اِ) در اصل بنین . ج ِ ابن (در حال اضافه ). پسران . اولاد:بنی اعمام . بنی امیه . بنی عباس . (فرهنگ فارسی معین ).- بنی آدم ؛ اولاد و انسان و مردم . (آنندراج ). اولاد آدم که مردمان باشد. (ناظم الاطباء). اولاد آدم . آدمیان . مردمان . (ا...
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ِ ] (ع اِ) ممال بنا. بناء ساختمان . (فرهنگ فارسی معین ) : و تدبیرهای دیگر که یک بیک نماند آن مرد بنا تواند ساخت پس او لطیف تر باشد و عزیز از بنی . اما آن لطف در نظر نمی آید. (فیه مافیه چ دانشگاه ص 313).- بنی کردن ؛ بنا کردن : به ذات ایزد ت...
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ُ ] (اِ) چیزی که از گل یا گچ سازندو دو چوب بشکل رقم هفت در آن قائم کنند بجهت نقادی ابریشم . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) : زال فلک کلاوه ٔ ژولیده افکندنقاد شعر را بفسون بر بنی پای .میرسنجر (از آنندراج ).
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ُ ] (ع اِ) نوعی از ماهی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || (ص نسبی ) منسوب به بن . (منتهی الارب ) (الانساب سمعانی ).
-
بنی
لغتنامه دهخدا
بنی . [ ب ُ ن َی ْ ی ] (ع اِ مصغر) بکسر مصغر ابن . پسرک . پسرو. (از فرهنگ فارسی معین ) : آن جایگاه کانجمن سرکشان بودتو بوفلانی آن دگران ابنه و بنی .منوچهری .
-
واژههای مشابه
-
بَنِي
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان -پسران(در عباراتی نظیر"بَنِي إِسْرَائِيلَ "نون آخر به دلیل مضاف بودن حذف شده است)
-
بُنَيَّ
فرهنگ واژگان قرآن
پسرکم
-
بَنِيَّ
فرهنگ واژگان قرآن
فرزندان من - پسران من
-
بُنى
لهجه و گویش بختیاری
boni پىِ دیوار یا بنا.
-
بنی آدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. مٲخوذ از عبری] bani'ādam ۱. پسران آدم؛ اولاد آدم؛ مردم؛ مردمان.۲. انسان.
-
بنی اسرائیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. مٲخوذ از عبری] bani'esrā'il اولاد حضرت یعقوب؛ عبرانیان؛ اجداد کلیمیان امروزی؛ یهودیان.
-
بنی عم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] bani'am[m] پسران عمو؛ عموزادگان.