کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنچه
لغتنامه دهخدا
بنچه . [ ب ُ چ َ / چ ِ ] (اِ) بنچاق : نه نرد و نه تخت نرد پیش مانه محضر و نه قباله و بنچه . منوچهری .و رجوع به بنجه شود. || جمعی باشند مر اصناف و رعیت را. (انجمن آرای ناصری ) (برهان ). || پیشانی بود بزبان ماوراءالنهر. و بنچه بند؛ پیشانی بند بود. (یاد...
-
واژههای مشابه
-
بنچه بند
لغتنامه دهخدا
بنچه بند. [ ب ُ چ َ / چ ِ ب َ ] (اِ مرکب ) پیشانی بند، بزبان ماوراءالنهر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
بنجه
لغتنامه دهخدا
بنجه . [ ب ُ ج َ / ج ِ ] (اِ) بنجاق . قباله . رجوع به بنچه شود.
-
ویلگون
لغتنامه دهخدا
ویلگون . [ ] (اِخ ) نام تیره ای از چرام (قسمت دوم از اقسام چهار بنچه ٔ ایل جانکی کوه گیلویه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
شیخ گلبار
لغتنامه دهخدا
شیخ گلبار. [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) تیره ای از چرام (قسمت دوم از اقسام چهارگانه ٔ بنچه ٔ ایل جاکی کوه گیلویه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
تخته نرد
لغتنامه دهخدا
تخته نرد. [ ت َ ت َ / ت ِ ن َ ] (اِ مرکب ) تخته که بر آن بازی نردبازند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اسباب بازی نرد. (ناظم الاطباء). ظاهراً درست آن تخت نرد، چنانکه در نسخ قدیمی منوچهری نیز همین گونه آمده است : نه نرد و نه تخت نرد پیش مانه محضر و نه قبا...
-
پیشانی
لغتنامه دهخدا
پیشانی . (اِ مرکب ) جزء فوقانی رخسار میان رستنگاه موی و ابروان . بنچه . ناصیه . جبهه . (دهار) (منتهی الارب ).جبین . (زمخشری ). پیچه . چماچم . (برهان ). چکاد. صلایه .کشه . ذؤابه . لطاة. مقدمه . مسجد. رمة. (منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: این کلمه مر...
-
ج
لغتنامه دهخدا
ج . (حرف ) حرف ششم است از حروف الفبای فارسی و حرف پنجم از حروف هجای عرب و حرف سوم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل نماینده ٔ عدد سه است . و نزد لغویان و اهل صرف و نحو نشانه است جمع را و در تجوید علامت خاصه ٔ وقف جائز است و از حروف مصمته و شجریه و محقوره و...
-
تخت
لغتنامه دهخدا
تخت . [ ت َ ] (اِ) اریکه و بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات بنقل بهار عجم ). محل جلوس پادشاه در هنگام سلام . سریر. اورنگ . جَرد. اریکه . (ناظم الاطباء). تخت معمولی از چوب و جز آن مخصوص تخت سلطان نیست بلکه بر اثر کثر...